همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی
۱۷
مهر
۰۲

لالایی یکی از بهترین اختراعات بشره

کودک حتی مفهوم کلماتی که مادر ادا میکنه رو متوجه نمیشه ولی اون نوا و آوا آرامش‌بخشه، موسیقی میتونه همین اثر رو داشته باشه، موسیقی که خوب باشه و بجا باشه.

دنیای امروز ما کمبود موسیقیِ آرامش بخش رو داره تجربه میکنه و خالی از این لالایی شده!

بیاد داشته باشید که در یک گوشه‌ی دنیا بنام غزه جنگ شروع شده و قراره عده‌ی زیادی انسان بیگناه بمیرن و تعداد زیادی از کودکان از لالاییِ شبانه‌ی مادرانشون محروم بمونن و یا قراره مادران کودکانی رو از دست بدن و لالایی‌های شبانه‌شون رو روی سنگ مزار فرزندانشون بخونن! هلهله کنید شیرینی و ساندیس پخش کنید کارناوال شادی به‌راه بیندازید

وحشی‌ها جنگ شروع شده.

 

 

 

 

#همین

 

  • حامد سپهر
۱۵
مهر
۰۲

طبق آمار غیر رسمی، بین ۵ تا ۷ میلیون تبعه‌ی افغانی در ایران زندگی میکنند

تنها در هفت ماه اخیر بیش از یک میلیون نفر افغانی به صورت غیرقانونی وارد کشور شده‌اند و بطور میانگین روزانه پنج‌هزار پناهجوی افغانی وارد کشور میشوند، بیش از یک‌ونیم میلیون افغانیِ مقیم ایران سابقه‌ی نظامی دارند!!

جنوب تهران عملا در اشغال افغانها قرار داره طوریکه برای خودشون قاضی و دادستان و زندان دارن! تنها در کهریزک بخاطر کلونی افغانها، بیش ۳۰۰ بنگاه املاک وجود داره! بیشتر روستاهای کهریزک، قلعه‌نو و ری خالی از خانواده‌های ایرانی شده و اغلب ساکنانش رو افغانها تشکیل میدن! مافیای بزرگ ضایعات پلاستیک در اختیار افغانهاست!

اخبار و گزارشات فوق تنها بخشی از یک فاجعه‌ی در حال رخ دادنه که شاید من و شما در جریان بخش کوچکی از آن هستیم.

زمزمه‌هایی هم مبنی بر اعطای شرایط جدید برای اخذ شهروندی و داشتن کدملی برای افغانها شنیده میشه.

اصولا بحث مهاجرت و یا پناهندگی پدیده‌ی جدیدی نیست و یه رویه‌ی مرسوم در کل دنیاست ولی در هر کشور قانون و مقررات و فیلترهای خاص خودش رو داره، ولی اینکه ما چشممون رو عمدا ببندیم تا هرکسی با هر سابقه‌ایی و بدون شرایط قانونی، حتی بصورت غیرقانونی وارد کشور بشه این بده، البته شاید هم عمدی درکاره و این پناهنگی دادن‌های بی‌رویه دلیلی داره!

در کشوری که یکی از بالاترین نرخهای بیکاری در جهان رو داره این مهاجرت میتونه شرایط رو بدتر بکنه، ما نیروهای متخصص و پزشکان و پرستاران و نخبه‌هامون رو وادار به مهاجرت اجباری میکنیم و به‌جاش به افرادی پناهندگی میدیم که میتونن باعث معضل بزرگتری در جامعه بشن.

حدسهایی به ذهنم میرسه که شاید اینجا نوشتنش تبعات داشته باشه.

این مطلب رو با تمام احترام به شهروندان افغان داخل ایران که سالهاست مهمون ما هستن و بصورت قانونی در کشور زندگی میکنن نوشتم و قبلا ازشون عذرخواهی میکنم.

 

#همین

 

  • حامد سپهر
۰۴
شهریور
۰۲

دختر همسایه‌مون که دو سه ماه بود عروسی کرده بودن با خانواده‌ی همسرش رفتن شمال، پلیس بهشون اخطار بی‌حجابی داده و ماشینشون رو توقیف کرده! همسرِ دختره به بقیه گفته که شما منتظر بمونید من با یه موتوری مسافرکش میرم پاسگاه التماس میکنم شاید بخاطر اینکه مسافریم و زن و بچه توی جاده نمونن، ماشین رو آزاد بکنن. سوار موتور میشه که بره پاسگاه پونصد متر جلوتر موتور شاخ به شاخ میزنه به یه پراید و هم راننده‌ی موتور و هم پسره درجا فوت میکنن.

یعنی حال و هوای داخل خونه‌ی همسایه‌مون رو نمیشه تشریح کرد مادرِ یه طرف افتاده دختره کپ کرده و هذیون میگه پدره رو بردن اورژانس داداش دختره دیوونه شده و ...

دختره فقط ۲۴ سالشه و از الان تا آخر عمر شاید با عذاب وجدانی زندگی کنه که همسرش بخاطر یک لحظه پایین افتادن روسریش از دستش رفته!! و خودش رو مقصر بدونه.

 

تنها چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که ننگ به افکار پوسیده‌تون، ننگ قوانین من‌درآردیتون، ننگ به نفرتی که در جامعه به وجود آوردین که ای کاش روزی این نفرت دامان خودتون رو بگیره، ننگ به خودتون و مسلمونیتون که اسلام رو هم لکه‌دار میکنید.

 

 

#همین

  • حامد سپهر
۱۶
مرداد
۰۲

چندتا رنج اساسی توی دنیا وجود داره که نمیشه ازش فرار کرد، اولیش به نظر من تنهاییِ، به تعبیر روانشناسان ما دوران جنینی رو از هفت ماهگی به یاد داریم, ما ارتباطی رو در رحم مادرمون بیاد داریم که در اوج امنیت بودیم و برامون بهترین جای دنیا بود و اوج اتصال رو حس میکردیم و قلب مادرمون رو حس میکردیم و بعد که به دنیا اومدیم و بندنافمون جدا شد، این شروع تنهایی ما بود و به این نتیجه رسیدیم که دنیا قدرتمندِ و ما قدرتمند نیستیم، دنیا بزرگه و ما اونقدر بزرگ نیستیم و بعدها چون ما نقطه‌ی ملجا داریم و تجربه‌ی اون اتصال بینهایت ایمن رو داریم انتظار داریم هر نوع رابطه‌ایی اون حس امنیت و لذت رو بهمون بده ولی الان دیگه مادرمون هم یه انسان جداست و داره زندگی خودش رو میکنه، در این شرایط لحظه‌ایی که عاشق میشیم و همه‌چیز برامون قلبی و اسلوموشن میشه و قلبمون تندتند میزنه فکر میکنیم بلاخره اون تجربه‌ی اتصال داره برمیگرده ولی غافل از اینکه اون شخص هم یه انسان جداست.
میخوام بگم تنهایی یک چیز ذاتی درون ماست و ما تنها به دنیا میاییم و تنها زندگی میکنیم و قراره تنها هم از دنیا بریم و هیچ‌کس و هیچ کیفیتی ازرابطه‌ مطلقا نمیتونه این حجم از تنهایی رو پر کنه.
ما از تنهایی میترسیم به دو دلیل: اول اینکه اگر در کودکی تنها میموندیم میمردیم و دوم اینکه وقتی بشر اولیه تنها میموند و قبیله‌ایی حمایتش نمیکرد میمرد ولی امروزه در بزرگ سالی ما از تنهایی نمیمیریم.
 اگر ما تنهایی رو تحمل کنیم دوتا اتفاق خوب توی زندگیمون میوفته: 
-اول اینکه‌: انتظارات بیجا از آدما نداریم، ما میبینیم خیلی از رابطه‌های عاطفی از هم میپاشه خیلی از ازدواجها به طلاق ختم میشه خیلی از زوجها بهم خیانت میکنن فقط بخاطر اینکه تصور غلطی از رابطه دارن انتظارات بی‌جایی از آدمی که توی زندگیشونِ دارن که اون نمیتونه محققش کنه چون اونهم یه آدمِ جداست.
پس رابطه‌هامون میتونه با ثبات‌تر بشه وقتی که درک کنیم که ما ذاتا‍‌ً تنهاییم و «تنهایی» این امر تحمل ناپذیر رو تحمل کنیم و قبول کنیم که تنهایی بخشی از ذات ماست و شروع کنیم به کار کردن روی فردیت خودمون، شما کدوم آدم بزرگی رو میشناسید(مثل سعدی، حافظ، مولانا، ویکتور هوگو و ...) که بخش زیادی از زندگیش رو تنها نبوده و تنهایی رو با گوشت و پوست و استخوانش درک نکرده؟
-دوم اینکه: به جای سرمایه‌گذاری غلط روی گرفتن تاییدیه از دیگران، روی فردیت خودمون و نیروی عظیم درونمون سرمایه‌گذاری کنیم و این سرمایه‌گذاری روی فردیت اصلا به معنی نفی عوامل بیرونی و آدمهای نزدیک زندگیمون نیست این به این معنیِ که تنها پادتن ترس، عبور از ترسِ و تنها پادتن تنهایی، در آغوش گرفتن تنهاییِ و مواجه شدن با اونِ، و اینطورِ که ما میتونیم یک امر تحمل ناپذیرِ طبیعی رو تحمل کنیم.

 

#همین

  • حامد سپهر
۱۸
تیر
۰۲

 

تصور کنید در حال رانندگی، به یک آهنگ شش‌و‌هشت فاقد ارزش هنری با صدای بلند گوش می‌دهید. با توقف پشت چراغ قرمز ناگهان متوجه می‌شوید در ماشین کناری، دوست یا همکار شما نشسته است. بلافاصله صدای آهنگ را کم می‌کنید چون اگر همکارتان بفهمد طرفدار آن سبک موسیقی هستید، بسیار ضایع خواهید شد!
این آهنگ، اصطلاحاً "گیلتی پلژر" شماست!

گیلتی پلژر (guilty pleasure) هر چیزی است نظیر یک فیلم، برنامه تلویزیونی، یک آهنگ و هر رفتار دیگر که در شأن شما نیست و از بیان آن خجالت می‌کشید، با این حال از انجام آن لذت می‌برید. آن رفتار بر قضاوت سایرین نسبت به شما تاثیرگذار است و به همین دلیل پنهانی آن را انجام می‌دهید. به عبارت دیگر، گیلتی پلژر چیزی است که شما قاعدتاً نباید دوست داشته باشید ولی به هر حال دوستش دارید.

 

دوست داشتن بعضی آدمها از این جمله دوست داشتنهاست.

 

#همین

  • حامد سپهر
۰۵
تیر
۰۲

اثر نورافکن وقتی اتفاق میوفته که اولا ما مدام نگران این هستیم که دیگران چه فکری در مورد ما میکنن، دوما اینکه به این باور میرسیم که مردم درمورد ما فکر میکنن.  

مثال بارزش اینه که مثلا وقتی از بیرون میای خونه متوجه میشی که زیپ شلوارت تمام مدت باز بوده و دنیا رو سرت خراب میشه!

چون فکر میکنی همه‌ی دنیا متوجه زیپ باز شلوارت شده در حالیکه حقیقتا هیچکس متوجه نشده و کسی هم که متوجه شده ۱۰ ثانیه بعدش یادش رفته.

واقعیت اینه که هیچکس به ما فکر نمی‌کنه و این داستانها رو مغزمون برامون ساخته که خودش رو مهم جلوه بده.

 

آقای «جک فیلد در کتاب درود بر خودم» مینویسه:

 

در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید وقتی چهل‌ساله می‌شوید، اهمیتی نمی‌دهید که دیگران در مورد شمــا چه فکر می‌کنند و زمانی که شصت ساله می‌شوید، پی می‌برید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمی‌کرده است !

 

 

. کتاب "درود بر خودم" جک کنفیلد

  • حامد سپهر
۲۰
خرداد
۰۲

عاشقانه‌ی مادر رو کسی نمیتونه ادامه بده، مادر بازیگر نیست که بعد فوتش یکی دیگه سناریوش رو برداره و نقشش رو بازی کنه، مادر تموم داستانه.

خونه‌ی بی‌مادر یه خونه‌ی خالیه، تمام وسایلش هست، فرشها زیرپا، قاب عکسها رو دیوار، استکانها و ظرفها توی آشپزخونه، گلدونها پشت پنجره، پرده‌ها آویزون، همه‌ی اون چیزی که خونه‌ی مادر رو ساخته بود، هست ولی خونه آهنگش رو از دست داده، هر مادری آهنگ مخصوص خودش رو داره، آهنگی که هیچوقت بازخونی نمیشه.

برای همینه که نمیشه فیلم «مادر» علی حاتمی یا بی‌بیِ فیلم «قصه‌های مجید» یا مادرِ «خانه‌ی سبز» یا مادرِ «مهمان مامان» رو با چهره‌ایی دیگه تصور کرد چون هر مادری آهنگ خاص خودش رو داره.

آرزو میکنم هیچ‌وقت خونه‌تون بی آهنگ نباشه.

 

#همین

_به مناسب دومین سالگرد کوچ مادر

 

 

 

  • حامد سپهر
۱۵
خرداد
۰۲

روزی گوساله‌ایی می‌بایست از جنگل بکری میگذشت تا به چراگاه خود برسد. گوساله‌ی بی‌فکر راه پرپیچ و خم و پراز فراز و نشیبی برای خودش باز کرد.

روز بعد سگی که از آنجا میگذشت همان راه را برای عبور از جنگل انتخاب کرد. چند روز بعد گوساله‌ی راهنمای گله آن راه را پیدا کرد و گله‌اش را وادار کرد از آن مسیر بروند.

مدتی بعد انسانها هم همین راه را برای رفت و آمد انتخاب کردند، می‌آمدند و می‌رفتند و به چپ و راست می‌پیچیدند، فراز و فرودهای زیادی طی میکردند گلایه میکردند زخمی میشدند حق هم داشتند اما هیچ کس تلاشی نکرده بود که راه جدیدی بیابد.

مدتی بعد آن کوره‌راه خیابانی شد که حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین دچار مشقتهای زیادی میشدند و راهی که میشد سی دقیقه‌ایی پیمود سه ساعته می‌پیمودند. و مجبور بودند همان راهی را طی کنن که آن گوساله‌ی بی‌فکر گشوده بود.

سالها گذشت و آن راه، خیابان اصلی روستا شد و بعدها جاده‌ی اصلی شهر که همه از مسیر آن شکایت داشتند!

این درحالی بود که در این سالها جنگل پیر خردمند به انسانها میخندید و می‌دید که انسانها دوست دارند مثل کوران، راهی را که قبلا باز شده بپیمایند و هرگز کسی از خودش نپرسیده که آیا مسیر راحت‌تری هم وجود دارد یا نه؟!

 

#📚 قصه‌هایی برای پدران، فرزندان، نوه‌ها 

اثر✍️ : پائلو کوئلیو

 

 

 

  • حامد سپهر
۰۶
خرداد
۰۲

غربت کسی نباش که تو را وطن دیده است

غربت کسی نباش که تو را وطن دیده است
غربت کسی نباش که تو را وطن دیده است

یعنی تواناییِ اعتماد مجدد رو از کسی نگیرید.

 

#همین

  • حامد سپهر
۱۹
ارديبهشت
۰۲

در طول دوران زندگی کمال‌گرایی بیشترین آسیب رو به عشق زده!

یه وقتی هست شما با همسرتون توی خونه روی کاناپه نشستین و دارین یه کلیپ عاشقانه از یه زوج خوشبخت میبینین که باهم میخندن، کنار ساحل دنبال هم میدوئن باهم شوخی میکنن در حالیکه فنر کاناپه داره فرو میره توی کمرتون! و به این فکر میکنید که آخرین باری که شما با همسرتون دنبال همدیگه دویدین و خندیدین کی بوده؟!!

رسانه و هالیوود تصویری کمال گرایانه از عشق رو به تصویر میکشه که خیلی وقتا دست نیافتنیه و ما چون نمیتونیم بهش دست پیدا کنیم فکر میکنیم ما به اندازه‌ی کافی عاشق نیستیم.

عشق همون لیوان شربت آبلیمو توی یخچال بود که مادر برای پدر کنار میگذاشت تا وقتی تو گرمای تابستون از اداره برمیگشت سورپرایزش کنه، عشق همون مجله‌های زن روز بود که چون بابا میدونست مامان دوست داره هرهفته دوشنبه‌ها براش میخرید، عشق همون زغال‌اخته‌های فصل بهار بود که بابا هروقت که فصلش میشد یخچال رو پر میکرد از ذغال‌اخته، چونکه مامان عاشق ذغال‌اخته بود، عشق همون کلاه پشمی بود که مامان روزای سرد زمستون به زور به بابا میپوشوند، عشق همون...

عشق خیلی میتونه خودمونی‌تر و دست‌یافتنی‌تر از اینها باشه.

 

 

۱۹ اردیبهشت سالگرد آسمونی شدن بابا😔

 

#همین

  • حامد سپهر