همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

در انتظار گودو # کتاب نوشت #

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ب.ظ

استراگون : به من دست نزن! از من سوال نکن! با من حرف نزن!

 پیشم بمون!


ولادیمیر : تا حالا ترکت کردم؟


استراگون : نه... ولی تو بدترش رو انجام دادی ؛ گذاشتی که من برم.


"ساموئل بکت"
در انتظار گودو


پ.ن

پنج شنبه است .. قهوه می‌ریزم برایت نیستی آنسوی میز هی شکـر میریزم و تلخ است جای خالی‌ات!...


  • حامد سپهر

نظرات  (۲)

  • פـریـر بانو
  • در انتظار گودو تو کمدمه و در انتظار خوانده شدن
    خیلی مشتاقم بخونمش
    ولی هنوز تنهایی پرهیاهو رو تموم نکردم...

    چه دیالوگی...محشره و دردناک...گذاشتی که من برم...
    پاسخ:
     منم جدیدا خوندمش یکی از شاهکارهای ادبی دنیاس
    چون باده می کند مست، ما را هوای باران
    دریای نشأه خیزد، از قطره‌های باران
    روزی که نیست چشمم، از جوش گریه پر آب
    در کارخانه‌ی ابر،‌ خالی است جای باران.                                « طغرای مشهدی »

    سلام و حالتون خوب ان شاءالله.
    میدونم که احتمالا اشتباه میکنم، اما دوست دارم فکر کنم خطی که به عنوان پی نوشت نوشتید، واقعا حال دلتون نباشه.


    پاسخ:
    خب هر کسی قصه ایی داره واسه خودش اینم یه قصه ایه

    ممنون از لطفتون دوست عزیز

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">