همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

۷ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸
دی
۹۶

صبح که رسیدم شرکت، با خنده اومد جلو و گفت: میشه امروز 2 ساعت مرخصی ساعتی برم ؟

 از چشماش ذوق میبارید، با اخم بهش گفتم : این هفته دو روز مرخصی گرفتی حالا هم ساعتی میخوای

گفت: والا میدونی چیه یه اهدإ کننده پیدا شده امروز قراره که از دستگاه جداش کنن اگه نرم به یکی دیگه اهدإ میکنن!

میدونستم که بچه ی 7 ساله ش چند ساله که مشکل کلیه داره و دیالیز میشه

بهمین خاطر همیشه تو شرکت هواشو داشتم

اما تو کار خدا وحکمتش مونده بودم، اینکه مرگ مغزی یه جوون که امروز

ازش قطع امید شده بود و دستگاههارو ازش جدا کرده بودن یه نفر دیگه رو اینقدر خوشحال بکنه

 سویچ ماشینو بهش دادمو گفتم : کار دیگه ایی داشتی خبرم کن.

 

پ. ن 1: خدایا به داده ها و نداده هات و بخاطر این سلامتی که قدرش رو نمیدونیم شکر

پ.ن 2 : چند روز پیش کارت اهداء عضو پر کردم

  • حامد سپهر
۲۵
دی
۹۶

تاریخ برای آیندگان شهادت خواهد داد

هر رنجی که کشیدیم از " نفت " بود ...!!

از : داشتنش و نداشتنش

قیمتش ، توی صف ایستادنش ،جنگیدنش، بحرانش ، دکلش ،سر سفره آوردنش و حالا عاشقانه حمل کردنش...



پ.ن: یه امتحان دیگه واسه مسولان و یه رفوزگی دیگه

پ.ن : من کلا به این قضیه ی تصادف نفتکش به اون بزرگی با اینهمه پیشرفت سیستم های ناوبری و عدم نجات حتی یک نفر از خدمه و اینکه چرا هیچ تصویری از کشتی حمل گندمی که به کشتی ما برخورد کرده  نیست و یا الان اون کشتی کجاست مشکوکم امیدوارم حدسم غلط باشه

  • حامد سپهر
۱۷
دی
۹۶

یه وقتایی هم هست که ما از یه پروانه خیلی خوشمون میاد اونو تو مشتمون میگیریم که مال ما بشه و به خیالمون ازش محافظت کنیم غافل از اینکه وقتی مشتمون رو باز میکنیم اون پروانه له شده


#همین

  • حامد سپهر
۱۳
دی
۹۶
به پیشنهاد ove

در مورد 1+12 دلیلی (13 میگن نحسه) که میشه بخاطرش زنده موند و زندگی کرد تا حالا فکر نکرده بودم و این پیشنهاد باعث شد که یه نگاه دقیقتری به دور و اطرافم بکنم شاید دلیل ها کلیشه ایی یا تکراری باشه ولی واسه هرکسی بنا بر میزان اهمیتش مهم هست


1. اول از همه که مشخصه بخاطر مادرم و اگر پدرم هم درقید حیات بودن بخاطرش حتما زنده میموندم
2. بخاطر خواهرم و دخترش نیوشا جان
3. بخاطر دخترم ( دختری که هنوز ندیمش و فقط اسم و سنش رو میدونم) که سرپرستیش رو بعهده گرفتم و امیدوارم بتونم تا آخر حمایتش کنم تا بزرگ بشه واسه خودش کسی بشه
4. بخاطر یه دوست بیمار که چند سالیه تو بیمارستان بستریه و کسی رو نداره و تمام امیدش به ملاقاتهای گاه و بیگاه منه
5. بخاطر شغلم که دوسش دارم و از اینکه یه گوشه از چرخ صنعت کشور رو میتونم بچرخونم
6. بخاطر پیدا کردن یه همراه واسه زندگی
7. بخاطر یه قرار هر ساله که با همکلاسیهای قدیمی داریم
8. بخاطر بچه یا بچه هایی که خواهم داشت
9. بخاطر صاحب سوپر مارکت سر خیابونمون که هر روز اول صبح منتظره دشت اول رو از دست ما بگیره
10. بخاطر رویای صعود به چندتا از قله های کوههای داخلی و خارجی
11. بخاطر رویای دیرینه ام که زندگی تو یه کشور دیگه س و ترجیحا استرالیا
12. بخاطر روزی که توی دنیا و کشورم صلح و آرامش برقرار بشه
13. بخاطر دیدن آینده ش (خصوصی)
  • حامد سپهر
۱۳
دی
۹۶

یه همکار خانوم جوونی تو شرکت داشتیم که دوبار ازدواج کرده بود و هر دوبارش هم طلاق گرفته بود و ازشون ماهیانه مهریه ش رو میگرفت الان هم چون تنها زندگی میکرد و یه ماشین لوکس سوار میشد کلی حرف و حدیث پشت سرش بود حدودا ده روزی میشد که شرکت نمی اومد و باز هم واسه اون نبودنش خیلیا حرف درست کرده بودن.

دیروز صبح خبر آوردن که این خانوم دچار ایست قلبی شده و از دنیا رفته و این چند روزی هم که نبوده توی بیمارستان بستری بوده و همه ی اون زمانهایی که همه از رفت و آمدهای مشکوکش حرف میزدن دنبال درمان برای قلبش بوده دیروز با شنیدن خبر فوتش خیلی ناراحت شدم و به اولین چیزی که فکر کردم این بود که بعضی وقتا خدا فرصت یه حلالیت خواستن رو هم به ما نمیده تا از کسی که پشت سرش حرف زدیم حلالیت بخوایم


پ. ن: دیگران رو قضاوت نکنیم


#همین

  • حامد سپهر
۱۱
دی
۹۶

وقتی یک نفر از دستت لیز می خوره، اولین زمستون  منهای اون طعم دیگه ایی داره؛ خودت می مونی و خودت با یه چمدون پر از چرت و پرت هایی که می گیری  دستت و مثل احمق ها راه می افتی به سمت نمی دانم کجاهایی که بشه بلند بلند گریه کرد.


#همین


پ.ن: خیلی دلم میخواد در مورد جریانات الان کشور و شلوغیها بنویسم ولی چون میدونم بعدا پشیمون میشم ترجیح دادم سکوت کنم


  • حامد سپهر
۰۷
دی
۹۶

صبح رفتم بیمارستان و اجازه شو با مسئولیت خودم از دکترش گرفتم

غروبی رفتم دنبالشو و با ماشین رفتیم دور دور

حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم از خیلی چیزا برام گفت، از کارهای نکرده، جاهای نرفته ، از دوستت دارمهای نگفته، از حسرت لبی که نبوسیده، واز......و فرصتی که رو به اتمامه، وسطا چند باری هم گریه کرد و خندید آخرش بهش گفتم:  وقتی دلت با دلِ یکی محرمه تو تا آخر عمرت مالِ اونی. رسمی یا غیر رسمی. تعهد قلب ارزشش خیلی بیشتر از یه ورق کاغذ و چند آیه ست باید دلت بخواد. باید دلت متعهد باشه.اون وقت نه پات به خطا میره نه از عشقت رو برمیگردونی.

گفت : پس با این حساب خیلیامون کلاهمون پس معرکه ست.

شب که شد شام خوردیم و یه سری وسایل براش خریدم .

بخاطر امروز ازم تشکر کرد و گفت که خیلی بهش خوش گذشته و منتظره تا بازم برم دیدنش .

رسوندمش بیمارستان و سپردمش به پرستارا

خدایا همه چیز رو فقط خودت بهتر از همه میدونی یه کاری کن که میتونی...


#همین


پ.ن : دعا واسه شفای مریضا یادتون نره

  • حامد سپهر