همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۱
مرداد
۹۹

یه چالش وبلاگی توسط  دوستان خوبمون در بلاگردون راه اندازی شده بنام" قاب دلخواه خانه من " ضمن تشکر از آقا رامین که منو به این چالش دعوت کردن خواستم بگم که من چند روزیه که اومدم ماموریت کاری عسلویه و اونجایی که هستیم نت نداریم و مجبور شدیم چهل کیلومتر مسیرمون رو برگردیم عقب تا برسیم روستای نایبند تا نت داشته باشیم و این پست رو من بتونم بذارم.

البته چون من خونه نیستم تا از باغچه باصفامون که البته همه زحمتش به عهده مامان هست عکس بذارم یا میز طراحی شلوغ و دوستداشتنیم تو شرکت عکس بذارم یا از نیروگاه سیکل ترکیبی عسلویه که توش کار میکنیم و کلا ممنوع العکس هست عکس بذارم پس تصمیم گرفتم از جایی که امروز اومدیم یه عکس براتون بذارم و اونجا جایی نیست جز ساحل زیبای نایبند!

جایی در ۳۵ کیلومتری عسلویه که جنگل حرا و دماغه ساحل و ساحل صخره ایی و آب بشدت زلالش که کف دریا کاملا دیده میشه همه و همه این احساس رو در شما به وجود میاره که توی ایران نیستین و یکی از عکسهای نشنال ژئوگرافیک جلو چشمتونه.

خلاصه خواستم این عکسو با شما به اشتراک بذارم و آرزو کنم روزی که کرونا تموم بشه جزو جاهایی باشه که برید و حتما ببینید.

 

همه دوستانی که اینجارو میخونن رو به این چالش دعوت میکنم چون تک تک نمیتکنم اسم ببرم

 

#همین

 

  • حامد سپهر
۱۴
مرداد
۹۹

 

در سال ۱۹۳۷ در انگلستان یه مسابقه فوتبال بین تیم‌های چلسی و چارلتون بعلت مِه غلیظ در دقیقه 60 متوقف شد.  اما «سام‌ بارترام» دروازبان چارلتون 20 دقیقه پس از توقف بازی همچنان توی دروازه بود! چون بعلت شلوغی پشت دروازه اش سوت داور رو نشنیده بود. اون با دست هایی گشاده و با حواس جمع در دروازه مونده بود و با دقت به جلو  نگاه می کرد تا به گمان‌خودش در برابر شوت های حریف غافلگیر نشه . وقتی بیست دقیقه بعد پلیس ورزشگاه به اون نزدیک شد و خبر لغو مسابقه رو بهش داد سام بارترام با اندوهی عمیق گفت: چه غم انگیزه که دوستام منو فراموش کردند در حالی که من داشتم از دروازه اونها محافظت می کردم. در طول این مدت فکر می کردم که تیم ما در حال حمله است و به تیم رقیب مجال نزدیک شدن به دروازه ی ما رو نداده !

 

_توی میدون زندگی چه بسیار بازیکنانی هستن که از دروازه آنها با غیرت و حمیت حراست کردیم اما با مه آلود شدن شرایط در همون لحظه اول میدون رو خالی کردن و ما را تنها گذاشتن!

 

_هفته پیش طی جلسه ایی که با مدیر عامل داشتیم ، با مدیرها قرار گذاشتیم در مورد یه پروژه حرفمون یکی باشه ولی چند دقیقه بعد که جلسه شروع شد احساس کردم که فقط من دارم روی اجرای پروژه پافشاری میکنم و بقیه فقط داشتن نگاه میکردن.

 

#همین

  • حامد سپهر
۰۹
مرداد
۹۹

بین اینهمه خبر بد و ناامید کننده  اینروزهای اطرافمون ، خبر خوب اینکه کتاب دوست عزیزمون خانم مرادوند منتشر شد.

نویسنده کتابی که عکس جلدش رو در زیر میبینید یکی از بلاگرهای قدیمی و قدر بلاگفا بودن و هستن و که من بشخصه قلمشون رو خیلی دوست دارم و به همه دوستان خوندن این کتاب رو توصیه میکم.

ایشالا که بزودی به دستمون برسه.

و امیدوارم این موفقیتشون چراغ راه دوستان بلاگری بشه که هدفشون و آرزوشون چاپ کتاب خودشونه.

برای خانم مرادوند و موفقیتشون خیلی خوشحالم و میدونم حقشون بیشتر از اینهاست:)

 

#همین

 

 

 

  • حامد سپهر
۰۳
مرداد
۹۹

یادم نیست اسم فیلمش چی بود ولی لیلا حاتمی توش بازی کرده بود

یه دیالوگی بود تو فیلم که لیلا حاتمی میگفت:یه کاری فقط واسه من بکن، چه میدونم مثلا ساعتت رو از مچت باز کن بذار روی میز بگو بخاطر تو کردم یا یه روز غیر کاری بیا اینجا بگو بخاطر تو اومدم یا سر راهت گل فروشی دیدی ازش عکس بگیر برام بفرست بگو اینو دیدم یاد تو افتادم ولی دروغ و پوچ نباش...

.

.

.

یعنی اگه یه روز دیدی هیچ کاری نیست که بخوای بخاطر من انجامش بدی منو کاملا از زندگیت حذف کن.

فکر میکنم این دیالوگ حال امروز خیلیهامون هست.

 

#همین

  • حامد سپهر