همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی
۲۶
دی
۹۸

 

علی‌ایحال اگر نمیدانید بدانید و آگاه باشید که اسم این وسیله بادنماست. اصولا وسیله سست عنصریست و از خودش اختیاری ندارد و از اینرو روزی راستی است و روزی چپی، روزی یزیدی است روزی حسینی، روزی دم از ایرانی بودن و عرق ملی میزند و روزی روی پروفایلش عکش پرچم فلان کشور را میگذارد .

خلاصه خواستم یادآوری کنم بادنماهای دوروبرت رو بشناس و فاصله‌ی قانونی رو باهاشون رعایت کن

 

#همین

  • حامد سپهر
۲۱
دی
۹۸

  دهانم پر حرف است و دلم پر درد

حیف که با دهان پر نمیشود حرف زد

 

 

پ.ن: جناب آقای عابدزاده رئیس سازمان هواپیمایی کشور با اون سن و سال حداقل یه جوری دروغ بگو که خودت باورت بشه!

پ.ن: دارم به خانواده های کشتی سانچی فکر میکنم و اینکه به اونا چه دروغهایی تحویل دادن:(

#همین

  • حامد سپهر
۰۷
دی
۹۸

یه برنامه ایی تو کانال من و تو پخش میشه بنام رئیس نامحسوس (حالا دوستان  نیان ایراد بگیرن که چرا کانالهای ماهواره رو نگاه میکنی) توی این برنامه که شاید خیلیهاتون هم دیدین مدیر عامل شرکت با یه گریم متفاوت به شعبات شرکتش سر میزنه و تحت عنوان یه کارگر یا کارمند چند روزی کنارشون کار میکنه و از نزدیک در جریان مسائل شرکتش و مشکلات پرسنل و حتی میزان علاقه مندی و تعهدشون به سازمانشون قرار میگیره

حالا کاری ندارم این برنامه یا برنامه هایی شبیه این بیشتر هدفشون معرفی یه برند خاص و تبلیغ در مورد اونهاست ولی نفس عمل خیلی جالبه

توی شرکتی که کار میکنم سرپرست یه تیم حدودا بیست نفره هستم که در بین تیمهای دیگه‌ایی که تو شرکت داریم، نفراتش کم تنش‌تر و با کیفیت‌تر و سریعتر کار میکنن و این موضوع برمیگرده به میزان صمیمیت و ارتباطی که بین نفرات تیم داریم و یه جورایی کم و کاستیهای همدیگه رو پوشش میدیم

من به عنوان عضو کوچکی از این مجموعه سعی کردم همیشه در کنار تیمم باشم نه در مقابلشون

( البته این موضوع چندان هم به مذاق بالاییها خوش نمیاد که من همیشه طرف نفرات باشم تا مدیرها)

همیشه سعی کردم باهاشون همفکری کنم و خود رای نباشم همیشه سعی کردم در جریان مشکلات و مسائلشون باشم تا بهتر باهاشون کار کنم مثلا من میدونم که خانوم اصغر آقا شاغله و شیفت صبح نمیتونه اضافه کار بیاد و باید صبحها بچه شو نگه داره به همین خاطر اصغر آقا رو همیشه شیفت بعدظهر اضافه کار مینویسم بااینکه از نظر قوانین داخلی شرکت اضافه کار غیر هم شیفت ممنوعه ولی این کمک کردن به اصغر آقا باعث میشه کارش رو در هر زمانی با کیفیت و به موقع انجام بده و یا مثلا محسن که بچه دیالیزی داره و مجبوره بیشتر از دو روز در ماه مرخصی بگیره در حالیکه اینکار هم ممنوعه ولی همین رعایت کردن شرایطش باعث میشه روزهای دیگه بیشتر کار کنه تا نبودنهاشو جبران کنه.

حتی باید هوای محمد رو هم که تازه نامزد کرده رو داشته باشم که بنا به شرایطی که قرار داره دوست داره روزی چند بار با نامزدش دل بده و قلوه بگیره و همیشه با یه لبخند گوشی بدست یه گوشه وایمیسه و با نامزدش گپ میزنه با وجود اینکه صحبت کردن با گوشی همراه در زمان کار هم ممنوعه ولی من این اجازه رو بهش میدم و در عوض تا حالا نشده محمد کاری رو دیر یا ناقص یا بی کیفیت تحویل بده.

این فرمول ساده موفقیت تیم ماست.

میخوام بگم آقای رئیس جمهور، آقای مسئول، آقای مدیر کل، آقای مدیر عامل، اقا یا خانم ... یه لحظه از پشت اون میزهاتون بیایید بیرون برید وسط مردم دردشون رو از نزدیک حس کنید مثلا به عنوان یه آدم بی پول و مریض برید به بیمارستانها یا به عنوان یه شاکی برید به دادگستریها یا به عنوان یه مالک برید شهرداریها یا به عنوان یه مغازه دار برید اداره مالیات یا ... برید و لمس کنید و کاری بکنید و اگر کاری از دستون بر نمیاد بهونه نیارید و استعفا بدید.

 

#همین

  • حامد سپهر
۱۴
آذر
۹۸

میدونستید در اجرای قانون اصلاح مالیات بر درآمد، گاج و قلمچی هم از مالیات معاف شدن؟!!

جوری که اینا درآمد دارن اگه قرار بود مالیات بدن دیگه نیازی به فروش نفت نداشتیم.  گردش سالیانه مافیای کنکور حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان و در بخش کتب کمک درسی حدود ۲۰ هزار میلیارد تومنه.

موسسات کنکور و کمک آموزشی اگه سالانه ۱۵٪ مالیات پرداخت کنند ۴.۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ میلیارد تومان مالیات قابل وصول از این مافیای عزیز خواهد بود. 🤔😏 ‌ 

جالبه توی سازمان ثبت شرکتها ، عنوانشون موسسه ی خیریه درج شده!!!.

دزدهای کوچک بانک میدزدند دزدهای بزرگ یا بانک افتتاح میکنند یا موسسه ی خیریه!!

حالا گنده ی این مجموعه ها کیه؟ اگه گفتین؟

همونی که یه روز میگفت: ما دیدیم مدارس دولتی سطح علمیشون پایینه برا درس خوندن بچه هامون گفتیم که مدارس غیرانتفاعی بزنیم!

دزدی که فقط از دیوار مردم بالا رفتن نیست.

 

#همین

 

  • حامد سپهر
۱۱
آذر
۹۸

اسم بچه خواهر شمسی خانوم رو گذاشتن" تداعی"!!

چند روز پیش هم همکارمون شیرینی بچه ش رو آورده بود که اسمش رو گذاشتن "وندا" !! اولین سوالی که به ذهن میومد این بود که وندا دختره یا پسر!

توی احادیث هست بهترین کادوی هر پدر مادری برا بچه شون، نام نیک هستش

پدر مادر عزیز فکر فردای بچه ت رو هم بکن که بزرگ میشه و چهار نفر تو جمع میخوان صداش کنن

درسته اینچیزا عقیده شخصی هرکسیه و قابل احترامه ولی بلاخره ...

 

پ.ن: آهان یادم رفت که صبا هم که تو آمریکا زندگی میکنه و بارداره میخواد اسم بچه شو بذاره" دلاور"!

 

خیلی خاله زنک طور بود نه؟!

 

# همین

  • حامد سپهر
۰۶
آذر
۹۸

چند سالیه که هفته ایی یکی دوبار یه جروبحثی بین منو مامان سر قضیه ازدواج اتفاق میوفته هر بار هم همون حرفای همیشگی و بحثهای تکراری و آخرش هم بی نتیجه میمونه، ولی چند وقت پیش دیگه از پس حرفای مامان برنیومدم و میتونم بگم اصلا زبونم نچرخید که بهش نه بگم ، یعنی یه طوری مسئله رو مطرح کرد و یه طوری منو تو آچمز قرار داد که گفتم باشه. خلاصه با کلی دنگ و فنگ بالا و پایین کردن قرار شد مامان زنگ بزنه و هماهنگ کنه که بریم خاستگاری. به مامان گفتم قبل اینکه بطور رسمی بریم خونه شون هماهنگ کن بریم بیرون یا سر کارش اول خود دختر رو ببینیم بعد بریم خونه شون مامان گفت که دختر شاغل نیست و گفتن که اهل بیرون اومدن هم نیستن. خلاصه عصر پنج شنبه هماهنگ کردیم که بریم .چند روز مونده به زور مامان رفتیم و چندتا بلیز و شلوار و یه کفش خریدیم و هر چی بهش گفتم که کلی لباس دارم تو خونه قبول نکرد که نکرد. پنجشنبه صبح رفتم و گل شیرینی سفارش دادم و اومدم خونه و دوش گرفتم و شیک و پیک و مرتب با مامان و خواهرم رفتیم خاستگاری. از در که وارد شدیم اولین چیزی که جلب نظر میکرد دوتا ماشین شاسی بلند تو پارکینگشون بود که یکیش bmw بود. به مامان گفتم اینجا جوون میده برا دوماد سرخونه شدن:))

مامان زیر لب گفت منکه گفتم جای بدی نمیبرمت. خلاصه رفتیم تو ، مامان دختر خانوم خیلی به چشمم آشنا اومد بعدا معلوم شد جزو کارمندای دانشگاه ما بوده که بازنشست شده ، باباش هم یه بساز بفروش بود ،دخترخانوم هم دختر خوب و نجیب و خوش برو رو و خوش برخوردی بود ، خلاصه بعد کلی صغری کبری چیدن و تعارفات معمول گفتن که آقا پسر و دختر خانوم برن یه صحبتی با هم بکنن، رفتیم اتاق دخترخانوم ، اولین چیزی که تو بدو ورود جلب نظر میکرد یه تابلو بزرگ و خوشکل ملیله کاری شده الله بود که دورش پنج قل نوشته شده بود خلاصه نشستیم و صحبتها شروع شد همون اولش یه برگه دیدم تو دست دخترخانوم هست به شوخی بهش گفتم سوالهای امتحانیه:))) گفت : راستش سوالهامو نوشتم که فراموش نکنم . گفتم : یا ابالفضل کنکوره!!:))

ولی کنکور چه عرض کنم جلسه مصاحبه واسه استخدام وزارت اطلاعات بود:))

گفت: از خودتون بگین، گفتم : من حامدم اینقدر سنم هست و خانواده م هم همینا هستن که اومدن بابام فوت شدن ، مدرک مهندسی برق قدرت دارم ،کارگر یکی از شرکتهای تابعه وزارت نیرو هستم یه ماشین دارم که جلوی خونه تون هست یه واحد از خونه ایی که میشینیم مال منه و ... گفتم البته در مورد کارم امکان داره همین الان که رفتم بیرون تماس بگیرن و بگن اخراجی و اون ماشینی هم که جلو دره امکان دارم برم بیرون و ببینم آقا دزده بردتش و اون خونه هم امکان داره تا برسم خونه یه زلزله بیاد و خرابش کنه ، خواستم بگم اینا دارایی محسوب نمیشه و دارایی یه مرد عرضه و جنم کارشه.برگشت گفت اتفاقا تنها چیزی که خانواده ما کمتر بهش اهمیت میده دارایی و پول شماست چون شکر خدا اونقدری خدا بهمون داده که غصه پول نداشته باشیم .تو دلم گفتم : پس چرا بما نداده:)))

گفتم : خب شما از خودتون بگین، اونهم از خودش و خانواده ش گفت بعد پرسید : میشه من سوالهامو بپرسم؟

گفتم:بفرمایین . گفت شما نماز میخونین ؟

گفتم: والا از موقعی که یادم میاد تا حالا نماز خوندم و روزه هم گرفتم حالا نمیدونم قبول شده یانه. گفت : مرجع تقلیدتون کیه؟ گفتم: جااااااان!!! مرجع تقلید نمنه:)) گفتم :والا اون چیزی که اسلام گفته وفهمیدم با عقل خودم درسته انجام دادم از کسی تقلید نکردم.

گفت : مثلا در مورد خمس و زکات و مسائل ریز دیگه خودتون تصمیم میگیرین ؟

گفتم : دروغ چرا ولی تا بحال به آدمای زیادی کمک کردم ولی تا بحال خمس و زکات ندادم و در مورد مسائل ریز دینی هم تا حالا اونقدر کنکاش نکردم و فقط سعی کردم آدم خوبی باشم و نمیدونم چقدر موفق بودم. البته از نظر اون فقط آدم خوبی بودن کافی نبود در مورد اوقات فراغتم پرسید که چیکار میکنم؟ گفتم که: چند وقتیه کارم یه طوریه زیاد وقت برای کارای دیگه ندارم ولی اگه وقت کنم با بچه ها کوه میریم فوتسال میریم یا استخر

گفت : بعد متاهلی هم اینکارا رو ادامه میدین؟ گفتم : ورزش چیز بدیه؟ گفت: نه، ولی با دوستاتون زیاد بیرون برید به خانواده لطمه نمیزنه؟ گفتم : اتفاقا اون موقع با خانواده بیشتر کیف میده

گفت: ما خانوادگی زیاد اهل ورزش نیستیم حتی تماشای برنامه ورزشی هم تو خانواده ما معمول نیست چون از نظر خانواده ما چه معنی داره که یه خانوم بشینه و کشتی آقایون رو نگاه کنه یا مثلا فوتبالشون!

گفتم : پس حتما شما موافق رفتن خانومها به ورزشگاه و تماشای یه مسابقه ورزشی هم نیستین؟ گفت: ابدا !!! گفتم :چی بگم والا!

گفت بجز ورزش دیگه چه تفریحی میکنین؟ گفتم :وقت کنم فیلم میبینم گفت میتونم بپرسم چه فیلمهایی؟ گفتم : بیشتر فیلمهای خارجی و زبان اصلی گفت: خب اونهمه فیلمهای صحنه دار و خانومهایی که لباسهای ناجور میپوشن رو میبینید؟ به نظرتون گناه نیست؟  گفتم : والا من تا حالا با اونهمه دقت نگاه نکردم

نکردم که اونچیزاش نظرم رو جلب کنه، برا من داستان فیلم و کارگردانی و بازی هنرپیشه هاش مهمتره گفت :شما تو خونه تون ماهواره دارین گفتم: بله و پرسیدم اینم بده ؟! گفت:ما اصلا اهلش نیستیم

گفت: شما همیشه صورتتون رو اصلاح میکنید یا ریش و ته ریش هم میزارین؟

گفتم : من اصلا با ریش مخالفم!

گفت : عروسیهای شما مختلته؟ گفتم :همش که نه ولی وقتی خودمونیا باشن آره . گفت: مثلا دختر داییها و دختر عموها پیش شما موباز هستن؟ گفتم والا اینچیزایی که شما میگی من تا حالا اصلا بهش فکر نکردم، وقتی کسی توی مهمونی ماست یعنی آشنای ماست یعنی به ما اعتماد داره و ماهم بهش اعتماد داریم، ما غریبه رو تو جمعمون راه نمیدیم  گفت: ما اصلا اینطوری نیستیم .

گفتم :خب هر خانواده ایی رسم و رسومات خودشون رو دارن.

گفتم : شما اوقات فراغت خودتون رو چیکار میکنید؟ گفت : اگه خونه باشیم آی فیلم میبینیم و یا مسافرت داخلی و یاسالی چند بار سفر خارجی میریم تو دلم گفتم :خب سفر خارجی رو چشم بسته که نمیرید ! شما وقتی ترکیه کنار دریا میری نمیتونی چشمهاتو ببندی و بری بیای! آخه نظرش این بود که خوشش نمیاد همسرش توی مهمونی که خانومها هستن کسی رو نگاه کنه یا وقتی خارج از کشور میره بقیه رو نگاه کنه و یا دوست نداشت همسرش تو گروههای تلگرامی که خانومها هم هستن باشه و ...

خلاصه راجع به خیلی از موضوعات بحث کردیم و اونقدر حرفامون طول کشید که صدای بزرگترا در اومد:)) بلاخره خداحافظی کردیم و برگشتیم. توی راه برگشت مامان پرسید :خب چی شد؟؟ گفتم والا بنظرم هم خانواده ی خوبی دارن و هم دختر خوبی بود فقط از نظر اعتقادی خیلی با ما فاصله دارن، مامان هم دقیقا موافق نظر من بود و تو حرفهاش گفت که مامان دختره ازش در مورد پوشش خودش و مختلط بودن مهمونیا پرسیده بود و حتی به این نکته اشاره کرده بود که ما دوست داریم اسم نوه هامون حتما اسم ائمه باشه

البته به همینجا ختم نشد فرداش مامان زنگ زد که تشکر کنه و نظرشون رو بپرسه ، مامان دخترخانوم هم گفته بود که اگه امکان داره امروز عصر هم جایی قرار بزاریم تا یکسری حرفها رو که لازمه، دخترم و پسرتون بزنن مامان هم که تو رودربایسی همکارش که معرف این خانواده بوده پذیرفت  خلاصه عصر دوباره حاضر شدیم و تو یکی از پارکها همدیگه رو دیدیم دختر خانوم بهم گفت که اگه راستش رو بخوایید از نظر من این قضیه هشتاد درصد اوکی هست فقط کاش این مسائل مذهبی نبودن .گفتم والا به نظر من دیدگاه شما به مسائل مذهبی با دیدگاه ما خیلی فرق داره و این میتونه خیلی مشکل به وجود بیاره.

ولی در کل از صداقتش خوشم اومد که کلا خانوادگی دورو نبودن مثل کسایی که روز اول هر شرایطی رو قبول میکنن (چه خانواده دختر چه خانواده پسر) بعدش میزنن زیر همه چی.

و خلااااااصه سرتونو درد نیارم این شد که نشد دیگه

 

غرض از این صحبتها این بود که مراسم خاستگاری یا آشنایی جایی واسه جوگیر شدن و عشق در نگاه اول نیست سعی کنیم رو مسائل واقعی و اساسی تری صحبت کنیم و مهمتر اینکه صادق باشیم

 

#همین

  • حامد سپهر
۰۲
آذر
۹۸


استیونس: تو ادعا میکنی که به مردم اعتماد داری ولی تو میدونی که مردم چجوری هستن... میدونی که اون قطب نمای باطنی که قراره روح رو به سمت عدالت هدایت کنه، در درون مردان و زنان سفید پوست شمالی و جنوبی کار نمیکنه و بخاطر وجود برده داری شیطانی، سفید پوستها واقعاً بدرد نخور شدن. حتی مردم تحمّل ایده تقسیم کردن منابع نامحدود این کشور رو با کاکاسیاها ندارن.
لینکلن: اون وقتایی که نقشه برداری می کردم یاد گرفتم که یه قطب نما، از جایی که وایسادی جهت واقعی شمال رو بهت نشون میده؛ اما راجع به باتلاقها، بیابانها و پرتگاههایی که در راه باهاشون روبرو خواهی شد، هیچ حرفی نمیزنه. اگه در جستجوی هدفت، بدون ترس از جلو حرکت کنی و به چیزی بیشتر از غرق شدن توی یه باتلاق دست پیدا نکنی، پس فایدهٔ دونستن محل واقعی شمال چیه؟

 

 

Lincoln| لینکلن 2012| استیون اسپیلبرگ

  • حامد سپهر
۲۶
آبان
۹۸

اینکه یک شبه قانون تصویب کنی و صبح به زور یگان ویژه و بسیج اجراش کنی نمونه بارز یک دیکتاتوری محض و هیچ شکی توش نیست ، ولی تاریخ نشون داده هیچ دیکتاتوری پایدار نخواهد ماند.

کسی که تو جایگاهی هست که واسه هشتاد میلیون ایرانی تصمیم میگیره قطعا باید اون دنیاشو هم در نظر بگیره

 

 

 

#همین

  • حامد سپهر
۲۵
آبان
۹۸

بعد چند سال تماس گرفته بدون سلام و علیک میگه : ما هنوز یادمون نرفته چند سال پیش همچین شبی چطوری افسر نگهبان و پاسبخش رو دودره کردی ترک پست کردی که از مغازه حمید بیشه کلایی چندتا شمع بگیری که تولد بگیریم

منم گفتم : منم یادم نمیره قرار شد یه کیک تو قابلمه برامون درست کنی اونقدر شل شده بود که با قاشق خوردیمش:)))

گفت : هنوز زنده ایی پسر؟؟:))

گفتم : تا تو رو کفن نکنم جوون به عزرائیل نمیدم :)))

گفت:فکر میکردم نشناسی!

گفتم:من صداتو از صد کیلومتری هم تشخیص میدم رحمان مشهدی....

 

 

 

چه خوبه که بعضی وقتا یعنی دقیقا اون موقعی که دوستای قدیمیمون انتظارشو ندارن یه تماس بگیریم و بهشون بگیم هنوز فراموششون نکردیم

 

 

#همین

 

پ.ن: تولد همه آبانیای خوشتیپ مبارک:))

  • حامد سپهر
۱۸
مهر
۹۸

ممنون از دوستان عزیز خانم مبهم و نسرین خانم عزیز که منو دعوت کردن به چالش نامه ایی به گذشته

بشخصه معتقدم اکثر تصمیماتی که تو زندگی میگیریم مال زمان خودشون هستن و این تصمیمات و انتخابهارو بنا به شرایط و موقعیت زمانی همون موقع میگیریم و شاید اگر علم امروز رو از قضیه نداشته باشیم و دوباره به همون زمان برگردیم همون انتخاب یا تصمیم رو بگیریم.

در ضمن چقدر بده که اکثرمون خیلی وقته نامه کاغذی ننوشتیم چون حسی که یه نامه ی کاغذی میتونه داشته باشه قابل مقایسه با هیچ چیز دیگه نیست و واسه همینه که خیلیامون هنوز نامه های قدیمی رو نگه داشتیم و دوسشون داریم.

 

 

و اما نامه:

حامد عزیزم سلام شاید وقتی این نامه رو دریافت میکنی قدری برات عجیب بنظر برسه که مگه میشه یه نامه از آینده دریافت کنی ولی حالا که این امکان میسر شده میخوام بهت بگم که تصمیمات و انتخابهای کوچک و بزرگی که تو زندگی میگیری و یا دوستهایی که باهاشون همقدم میشی تاثیرات زیادی تو آینده تو خواهند گذاشت پس یاد بگیر درست تصمیم بگیری و بهترین مسیر رو انتخاب کنی البته اگر هم اشتباه کردی ناامید نشو چون دنیا به آخر نرسیده.

چندسال بعد قراره دقیقا در زمانی که انتظارش رو نداری بابا رو از دست بدی و این شاید بزرگترین ضربه روحی زندگی تو خواهد بود درسته میدونم ضربه بزرگیه ولی اینکه بعد اون قراره چیکار کنی مهمتره چون قرار مسئولیت بزرگی رو به دوش بکشی پس واسه اون روز خودتو قویتر کن.

عشق خیلی زودتر از اونی که فکر کنی قراره در خونه تو بزنه عاشق شو و از عاشقی لذت ببر، که هیچ لذتی بالاتر اون نیست ولی مسیر عاشقیتو درست برو و تو عشق مرد عمل باش.

شرایطی برات پیش خواهد اومد که از ایران بری و اقامت بگیری حتی لحظه ایی هم تردید نکن.

هیچوقت با کسی بحث سیاسی نکن بخصوص واسه انتخاب ریس جمهور چون خیلی زود مثل چی پشیمون میشی. در کل هیچوقت با یه گاو بحث نکن چون به نظر اون تو یه خر زبون نفهمی!

حرفها و درد دلهایی که با مهدی میکنی سعی کن در حد مسائل کوهنوردی و موضوعات معمولی باشه و هیچوقت رازهای دلتو بهش نگو .

بین فضاهای مجازی که قراره بری سمتشون، وبلاگ رو انتخاب کن و اگه وبلاگ نویس خوبی نشدی وبلاگ خوان خوبی باش که ضرر نمیکنی ولی وقتت رو زیاده از حد تو این محیطها هدر نده چون هرچی باشه مجازیه و روزی قراره تموم بشه.

از کمک کردن به دیگران هیچوقت پشیمون نشو چون دعای خیر چه کارها که نمیکنه.

و در آخر قسمی نخور که باید یه روزی بشکنیش.

 

# همین

 

 

 

  • حامد سپهر