همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی
۰۷
مهر
۹۸

۱-توی جمع خانوادگی پسرخاله یه خبر از تلگرام خوند مبنی بر اینکه: عدم قطع مستمری زنانی که دوباره ازدواج کنند!

همزمان زندایی یه لبخند گنده به اندازه کل صورتش زد و به افق خیره شد:))

با خنده و تعجب بهش گفتم :زندااااییی!!؟؟ با یه خبر تا کجا رفتی!!:)))

یهو خودشو جمع و جور کرد و گفت: نه بابا ، خدا سایه ی داییتو رو سر من و بچه ها نگه داره:)

با خودم فکر میکردم چی میشه که یه روزی از همدیگه خسته میشیم، شاید فقط اولش رو بلدیم و نگهداری رو بلد نیستیم مثل کسی که یه روزی از جلوی گل فروشی رد میشه و از یه گلی خوشش میاد و میخردش و میاره خونه ولی یادش میره نحوه نگهداری از اون گل رو بپرسه.

 

۲-بانک مرکزی تصمیم گرفته کلیه حسابهای مسکوت مردم در همه بانکها رو به خزانه دولت انتقال بده!

اولا آیا از نظر شرعی و قانونی این عمل دزدی نیست؟

دوما کی به اینا این اجازه رو میده؟

ثانیا همه ماها حسابهای مسکوت زیادی توی بانکهای مختلف داریم که خیلیهاشون رو فراموش کردیم یا اینکه خیلیهاشون رو دفترچه شون رو گم کردیم( چون تا چندسال قبل که کارت وجود نداشت که راحت بشه موجودی رو خالی کرد) یا مبلغشون در حدود ده بیست تومنه و حس بانک رفتن و تو صف وایستادنش نیست یا اینکه هرجایی وام خواستیم یه حساب باز کردیم یا واسه هرکی ضامن شدیم ازمون خواستن که حساب باز کنیم یا واسه هر وامی یه مبلغی مسدود کردن که فراموشش کردیم و یا هر سپرده بلند مدتی که داشتیم بغیر از سود علی الحساب یه درصدی توی بانک مونده که بهمون ندادن و یا خیلی از کسایی که فوت شدن و حسابهایی توی بانکها دارن که وراث ازش بیخبرن و ... خلاصه همه این پولها ،خدات تومن پول میشه که شاید من و شما نتونیم صفرهاشو بشماریم.

بهتر نبود بانکها این مبالغ رو جمع میکردن و به حسابهای دیگر افراد منتقل میکردن یا بهشون اطلاع میدادن؟

 

۳-یه سری اتفاقات فقط تو ایران عزیزمون میوفته و اون اینه که یسری دوستان زرنگ، اطلاعات مسافران خارج از کشور رو از آژانسهای مسافرتی میخرن و با اون اطلاعات گوشی همراه مسافر وارد میکنن!

و به ازاء هر گوشی یک و هشتصد به جیب میزنن شاید فکر کنید پول زیادی نیست و به ریسکش یا ریکسش نمیارزه ولی تعداد حاجی های امسال و تعداد زائرین اربعین رو حساب کنید بعد متوجه میشین.

۴- از همون اتفاقات خاص که تو ایران اتفاق میوفته اینه که نظام درمان و سلامت ما اونقدر سوراخ سنبه داره که یه دوستانی دفترچه درمان بعضیا رو در حدود پنج یا شش میلیون اجاره میکنن و باهاش نسخه مینویسن و داروهای سرطانی و ام اس و داروهای کمیاب رو از شبکه درمان خارج میکنن و توی بازار آزاد میفروشن و پول زیادی به جیب میزنن! واقعا وجدان رو چال کردیم و یه کمپرسی خاک ریختیم روش.

 

#همین

 

 

 

 

 

  • حامد سپهر
۰۴
مهر
۹۸

ما کلا ما از اون خانواده هاشیم که تصمیمهای زیادی میگیریم و نقشه های اساسی میکشیم که مو لای درزش نمیره، ولی به عمل که میرسه ضعیفیم.

مثل چند سال پیش که تصمیم گرفتیم بریم اقامت کانادا بگیریم یا اینکه خونه رو بکوبیم و ده طبقه ش کنیم یا اینکه هر سال فصل پاییز که میرسه رب درست کنیم.

ولی امسال یکمی فرق کرد ،ما و خواهرم اینا و خانوم کحالی، بعد از کلی کلنجار رفتن با خودمون که آیا میتونیم یا نه ؟ آیا وقتش رو داریم یا نه؟ و آیا اصلا به زحمتش میارزه یا نه؟ بلاخره به این نتیجه رسیدیم که ، باااااابا شمسی خانوم ،( همسایه مون رو میگم )دوهفته پیش درست کرد و تموم شد الان هم داره استفاده میکنه! ما چیمون از اون کمتره؟! و دست بکار شدیم.

خلاااااصه جونم براتون بگه که:)))

پروسه ی پخت رب اینجوریه که باید بری میدون تره بار و کلی بگردی و چونه بزنی و مواظب باشی که از این گوجه هایی که به زور کود درشت شدن و توشون رگه های سفید رنگ دارن هیچ مزه ایی ندارن بهت غالب نکنن . اگه نظر منو بخوایین بهترین و خوش عطرترین گوجه دنیا، گوجه ی ونسر محصول باغات طارم زنجان هستش( این مطلب به هیچ عنوان یک پیام تبلیغی نیست:)))

ولی شانسی که ما داشتیم یه دوستی به واسطه ی یه دوست دیگه حدود صدو پنجاه کیلو گوجه ی با کیفیت و آبدار از یکی از باغات اطراف شهریار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ برامون آورد و قسم حضرت عباسی هم خورد که اصلا با آب فاضلاب آبیاری نشده:)

خلااااصه جونم براتون بگه که :))

 گوجه ها رو با دقت شستیم و حین شستن گوجه ها لعن و نفرین بود که نثار کارخونه جات تولید رب گوجه کردیم همونایی که گوجه های کال و کپک زده و کرم خورده رو با یه آب کثیف آبکشی میکنن تبدیل به رب میکنن و با کلی مواد نگه دارنده به خورد ما میدن.

خلاصه جونم براتون بگه:)

گوجه هارو دو نصف کردیم و یه آقایی دستگاه آورد و همونجا آبشو کشید و تحویلمون داد( دیروز تو کانال ماری جوانا یه عکسی از خودش گذاشته بود در حال رب کشیدن البته اونا بجای دستگاه از یه دریل که به سرش یه تیغچه بسته میشه استفاده کرده بودن) یاد سالهای دوری افتادم که همین موقع از سال تو محله قدیمی رب کشیدن مراسمی داشت برا خودش، همه هر روز به نوبت جمع میشدن خونه یکی و براش رب و خیار شور و ترشی و لیته و مربا بار میذاشتن ، تو محل فقط ما ماشین داشتیم اونهم یه فیات کرم رنگ بود و زحمت آوردن گوجه و وسایل دیگه واسه خودمون و چندتا از همسایه ها میوفتاد گردن خدا بیامرز بابا، یادمه بیشتر از همه زحمت میکشید و به تمیزی هم خیلی اهمیت میداد. اونموقعها واسه پوست کندن گوجه میجوشوندنش و واسه له کردنش از یه وسیله ایی که بهش میگن چمبه ( ترکها بهش میگن توخماخ) که واسه کوبیدن گندم حلیم استفاده میشد استفاده میکردن.

خلاصه جونم براتون بگه که:))

گوجه آبکشی شده رو تو یه دبه یا ظرفی ریختیم تا آبش ته نشین بشه بعد یه شیلنگ انداختیم تو دبه و آبی که زیرش جمع شده رو تخلیه کردیم البته بعضی ها آب گوجه رو میریزن تو یه کیسه پارچه ایی و آویزون میکنن تا آبش کشیده بشه این کار کمک میکنه شما وقت کمتری صرف پختن رب بکنید و گاز کمتری مصرف بشه.

ـبعدش ریختیم توی دیگ تا قل بخوره بعدش زیرشو کم کردیم هی هم زدیم و هی هم زدیم و این زمان فرصتی بود واسه خاطره بازی و حرف زدن از گذشته و آدماش، از اختر خانوم همسایه که همیشه غر میزد و فکر میکرد از همه بیشتر بلده ، از پسر خانوم زعفرانی که یکی از بچه ها هلش داد و دستش تا آرنج رفت تو دیگ رب و سوخت، از آقا ناصر با اون سیبیلهای کلفتش که ازر سیبهای درشت پاییزی باغش میاورد با اون طمع بینظیرش و بین همسایه ها پخش میکرد ، از ....

خلاصه رب آماده شد و سر آخر نمک و روغنش رو هم زدیم و ریختیم تو ظرفای شیشه ایی و کلی احساس خودکفایی بهمون دست داد:))

خلاصه جونم براتون بگه این بود انشای ما:))

در ضمن چندتا نکته:

_رب پختن رو عصر شروع نکنید چون مجبورین شب بیدار بمونید

_حتما از دستکش استفاده کنید چون آب گوجه موجب خارش پوست میشه

_رب که آماده شد به یه بهونه بزنین بیرون از خونه چون شستن دیگ رب دستتون رو میبوسه ما که نتونستیم:)))

_وقتی یکی از فامیلهاتون تو اینستا عکس رب خونگی میزاره مطمئن باشین پشت اون عکس رب خوشرنگ و خوشمزه خونگی یه مرد یا پسر خسته ایی هست که هیچوقت دیده نمیشن:)

 

#همین

  • حامد سپهر
۳۱
شهریور
۹۸

به نظرم شبکه ۳ مواقعی که دربی پخش میشه یه آرم ۱۸+ بزنه گوشه تلویزیون تا جوونهای بیگناه مردم بیننده و شنونده اینهمه فحش و کتک کاری و الفاظ رکیکی که استفاده میشه نباشن.

حتی میشه پیشنهاد کرد امتیاز رفت و برگشت این بازی رو بین دو تیم تقسیم کنن و بازی برگزار نشه یعنی هرچی ما دیدیم خطا بود و اعتراض و تمارض، واقعا خودشون هم لذت میبرن از این بازی که میکنن؟ حداقل یه ورزش اینه که ورزشکار خودش از عملکرد خودش راضی باشه و لذت ببره.

بازیهای جام ملتهای آسیا هنوز یادمون نرفته که تیم ملی جلوی ژاپن بزرگترین ضربه رو از اعتراض به داوری خورد  و هنوز بعد اینهمه مدت باشگاهها و مربیان هیچ فکری برای آماده سازی فکری بازیکن واسه بازیهای بزرگتر نکردن. شما یه بار دیگه تکرار این دربی رو ببینید و تعداد اعتراضات به داوری رو بشمارین.

هیچ چیز این فوتبال شبیه لیگ برتر و فوتبال حرفه ایی نیست.

چیه این فوتبال؟! نخواستیم این فوتبال رو .

#همین

 

  • حامد سپهر
۲۸
شهریور
۹۸

میدونید چی از صبح تو فکرمه؟

یه مستند خارجکی در مورد مرگ میدیدم ،آخرین جمله ی همه ی آخرین پیغامهای اون آدمایی که در حال مرگ بودن I love you بود. آیا این معنیش این نیست که چیزی مهم تر از عشق ورزیدن تو زندگیمون وجود نداره؟

مثلا هیچکدوم از اون آدما تو یک قدمی مرگ نگفتن یادت نره قبض هارو بدی. یا مثلا عزیزم اون خونه ی بزرگ رو حتما بخر. یا مثلا نگفتن از قول من به فلانی بگو ازش بدم میاد. یا نگفتن چه حیف که فلان نمره رو نگرفتم. فقط زنگ زدن به عزیزشون و گفتن دوسش دارن. شاید مسخره باشه ولی برای من پیام مهمی داشت. تازه اون آدما شانسش رو پیدا کردن که بدونن مرگ تو یه قدمیشونه و حرفشون رو زدن. خیلی ها این شانس رو ندارن. 

#همین

 

 

پ.ن: کنسرتهای گلزار خیلی شلوغ میشه میدونید چرا؟ دخترا بخاطر گلزار میرن پسرا بخاطر اینکه دختر زیاده میرن و گلزار هم فکر میکنه صداش قشنگه:))

  • حامد سپهر
۱۹
شهریور
۹۸

به دوستان قول داده بودم سفرنامه قرقیزستان رو بنویسم ولی چون ایام تاسوعا و عاشورای حسینیه خواستم اول یه پستی در مورد این ایام بنویسم بعد ایشالا اگه عمری بود در مورد قرقیزستان هم مینویسم .

خانوم کحالی رو یادتون هست؟؟ مستاجرمون رو میگم ، اگه در موردش چیزی نمیدونید این پست رو بخونید چند روز قبل از رفتنم به ماموریت بهم گفته بود تا با هم بریم اداره پست تا بسته ایی که دختراش از کانادا براش فرستاده بودن بگیریم ، دختراش پزشک هستن و داروهاشو از همونجا براش تجویز میکنن و میفرستن منم چون ماموریت یهویی برام پیش اومد و نتونستم باهاش برم ، بهش قول دادم به محض برگشتنم باهاش برم و بسته رو از پست تحویل بگیریم.

فردای روزی که برگشتم یک روز قبل از تاسوعا بود و با وجود اینکه میدونستم اکثر خیابونا بخاطر دسته های عزاداری بسته میشن ولی چون داروهای خانوم کحالی تموم شده بود و باید حتما دارو رو استفاده میکرد مجبور شدیم همون روز بریم. میخواستم ویلچرش رو از پارکینگ بیارم که دیدم باد نداره به همین خاطر مجبور شدیم واکرش رو ببریم. نزدیکیهای اداره پست خیابون رو بسته بودن بزور تو یه کوچه جای پارک پیدا کردم و به خانوم کحالی گفتم چند دقیقه تو ماشین بمونه تا من کارت ملیشو ببرم تا شاید لازم نباشه خودش اون همه راهو پیاده بره ولی متاسفانه هرچقدر به اون کارمند پست توضیح دادم که خیابون بسته س و پیرزن نمیتونه راه بره و روز دیگه هم نمیتونه بیاد قبول نکرد.<br> بناچار رفتم و کمک کردم تا با واکر اون مسیر رو پیاده تا پست بریم کارمند اداره پست کلی از کارش خجالت کشید و عذرخواهی کرد . موقع برگشت به خانوم کحالی گفتم تا جلوی اداره پست وایسته تا شاید از مامور پلیس اجازه بگیرم تا مانع رو از سر کوچه برداره تا برم همونجا سوارش کنم، مامور یه سرکار استوار بود و قبول کرد . سریع دور زدم رفتم خانوم کحالی رو سوار کردم، تا خواستم حرکت کنم یه سرگرد جلومو گرفت گفت: مگه نمیبینی خیابون بسته س چرا اومدی اینجا؟ بهش گفتم: من از همکارتون اجازه گرفتم. با لحن بدی گفت: همکار من غلط کرد بتو اجازه داد؟! با ناراحتی بهش قضیه رو توضیح دادم و گفتم: اگه میخوای منو جریمه بکنی جریمه کن ولی حق نداری به همکارت توهین کنی! اسم کاری که کرده انسانیته و تو حق نداری کار اونو زیر سوال ببری. بعدشم یه خیابون خالیه که جلوشو بستی سایت نیروگاه هسته ایی نیست که اینقدر جدیت نشون میدی، شما رو گذاشتن اینجا که خیابون رو ببندی و در مواقع ضروری باز کنی وگرنه لازم نبود شما اینجا وایسی. خلاصه نه توضیحات من قانعش کرد و نه توجیهات اون منو. حرکت کردیم ، خانوم کحالی گفت: امان شما مومن ها که به همدیگه رحم نمیکنید، مگه تو دین شما سفارش نشده که به همدیگه رحم کنید تا خدا هم بهتون رحم کنه؟ گفتم : چی بگم والا همه که یه جور فکر نمیکنن.

امام حسین شب قبل از عاشورا چراغها رو خاموش کرد و دستور داد کسایی که حق الناسی به گردن دارن شبانه از لشگر امام برگردن به دیار خودشون و این نشون میده حتی کشته شدن در راه حسین که بزرگترین فضیلت محسوب میشه باعث بخشیده شدن حق الناسی که به گردنمون هست نمیشه.<br> دوست عزیزی که یازده ماه حق مردمو میخوری، داروی تقلبی وارد میکنی، شیر خشک فاسد وارد میکنی، کار مردم رو تو ادارات به بهونه نماز خوندن به فردا موکول میکنی، پشت شیشه ماشینت مینویسی یا ابا عبدالله و با همون ماشین مزاحم زن و بچه مردم میشی ،جنس انبار میکنی تا گرون بفروشی، و.... به امید اینکه زیر بیرق امام حسین تو این یکماه بخشیده بشی معلومه که هیچی از پیام قیام امام حسین هیچی متوجه نشدی و بیخودی شوآف میکنی.

 

#همین

 

 

پ.ن: نگو سی هزار کوفی کربلا اومدن تا حسین رو بکشن

کوفی که میگی دور خودم و خودت رو خط قرمز میکشی

بگو سی هزار گنهکار!

اونوقت تا ما هم ترک گناه نکرده باشیم تو این دایره ایم

  • حامد سپهر
۱۷
شهریور
۹۸

سلام

یه دو هفته ایی شد که نبودم ، البته یه ماموریت کاری بود که به قرقیزستان رفته بودیم حالا بعدا در موردش مفصل مینویسم براتون

این دو هفته از هر گونه ارتباط با دنیای اطراف محروم بودم و واقعا دلم برا اینجا و بچه های با معرفتش تنگ شده بود ولی تجربه دنیای دور از تکنولوژی هم جالبه

 

پ.ن: دم دوستایی که همیشه یادمون میکنن هم گرم

پ.ن: قرقیزستان و کشورهای این مدلی به آدم یادآوری میکنن که قدر همین امکانات کم کشور رو هم بدونیم

پ.ن : ۷۶ تا وبلاگ و مطلب نخونده دارم چیکارشون کنم؟؟

پ.ن: ۱۲ تا پست نوشتم واسه انتشار نمیدونم کدومو اول پست کنم

  • حامد سپهر
۱۲
مرداد
۹۸

#همین


  • حامد سپهر
۰۸
مرداد
۹۸

بوی کولر که بهم میخوره دلشوره میگیرم

فکر میکنم باید با کسی حرف بزنم که نیست

فکر میکنم شبهای تابستون رو باید عاشق میبودم و نیستم

شاید یه روزی اینطوری بوده و حالا داره یادم میاد



#همین

پ.ن: شبهای تابستون_پشه بند روی پشت بوم_قرارهای شبانه_خنده های یواشکی

  • حامد سپهر
۲۹
تیر
۹۸

یه دوستی دارم توی حوزه کاری ما و کلا تو زمینه کاری ترانسفرماتور غولیه برا خودش و همه به سرش قسم میخورن طوری که همه مدیرهای نیروگاهها شماره مستقیمشو دارن ،هم سن و سال خودمونه ولی یه استعداد ذاتی خاصی تو این زمینه داره و در رابطه با کارش همه نرم افزارهای مرتبط با کارشو بلده، چند روز پیش که باهاش سر یه پروژه بحث میکردیم بهم تعریف میکرد: یه وقتایی باید اینهمه مهارت و استعداد و دانش رو کنار بذاری و ادای گوسفند در بیاری تا بچه ت یه قاشق غذا بذاره دهنش:)

برا همتون از این گوسفند شدنا آرزو میکنم:)


#همین


بیربط نوشت: خواهرم تماس گرفت تا برا دخترش یه وقت دکتر بگیرم ، سر راه رفتم براش وقت بگیرم دیدم یه جمعیت زیادی وایستادن تو صف یه کاغذ هم چسبوندن به در مطب و اسمهارو نوشتن توش تا منشی بیاد و از رو اون برگه نوبت بده با خودم فکر میکردم الان با اینهمه رشد تکنولوژی و رزرو با تلفن گویا و اینترنت ما هنوز تو صف باید وایستیم!!

یکی از پشت زد رو شونه م گفت داداش خودکار بدم اسمتو بنویسی؟

الحق که ما نوادگان صف ویان هستیم:))

  • حامد سپهر
۱۲
تیر
۹۸

فقط میخوام بهتون بگم کنکور یکی از هزاران سختی هستش که قراره تو زندگی باهاش روبرو بشین و همه چی به این ختم نمیشه چون به تعداد آدمهای روی زمین البته ضربدر یه چیز بزرگتر راه برای موفقیت تو زندگی وجود داره خیلی جدیش نگیرین که باعث استرستون بشه.

آدمهای موفق زیادی تو دنیا هستن و بودن که تحصیلات آکادمیک نداشتن ،راه موفقیت رو پیدا کنین.

براتون آرزوی موفقیت دارم



#همین


پ.ن: راستی یادم رفت بگم دخترم روزت مبارک:)

تبریک به همه دختر خانومهای عزیز ایران

  • حامد سپهر