همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

اثر نورافکن

دوشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۱ ق.ظ

اثر نورافکن وقتی اتفاق میوفته که اولا ما مدام نگران این هستیم که دیگران چه فکری در مورد ما میکنن، دوما اینکه به این باور میرسیم که مردم درمورد ما فکر میکنن.  

مثال بارزش اینه که مثلا وقتی از بیرون میای خونه متوجه میشی که زیپ شلوارت تمام مدت باز بوده و دنیا رو سرت خراب میشه!

چون فکر میکنی همه‌ی دنیا متوجه زیپ باز شلوارت شده در حالیکه حقیقتا هیچکس متوجه نشده و کسی هم که متوجه شده ۱۰ ثانیه بعدش یادش رفته.

واقعیت اینه که هیچکس به ما فکر نمی‌کنه و این داستانها رو مغزمون برامون ساخته که خودش رو مهم جلوه بده.

 

آقای «جک فیلد در کتاب درود بر خودم» مینویسه:

 

در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید وقتی چهل‌ساله می‌شوید، اهمیتی نمی‌دهید که دیگران در مورد شمــا چه فکر می‌کنند و زمانی که شصت ساله می‌شوید، پی می‌برید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمی‌کرده است !

 

 

. کتاب "درود بر خودم" جک کنفیلد

  • حامد سپهر

نظرات  (۱۱)

  • یاسمن گلی :)
  • جالب بود .
    اکثر مواقع آدم ها آنقدر درگیر مشکلات زندگی خودشون هستن که اصلا وقت نمیکنن به ما نگاه کنن چه برسه به اینکه راجبمون فکر کنن.
    پاسخ:
    ولی مغز ما همش دوست داره این قضیه رو مهم جلوه بده
    پس من احتمالا از بچگی ۴۰ سالم بوده و جدیدا هم دارم شصت ساله میشم ...
    ولی دقیقا به این حرف رسیدم... ما خودمون فکر میکنیم بقیه درباره ما فکر میکنن و گرنه اصلا اینجور نیست... خیلی که کسی بهمون فکر کنه همون ۴ تا عزیز دورمونن و بس که اونم فکری کنن باید بیان بگن دیگه :))
    پاسخ:
    :)))
    آره مگه اینکه همون دوروبریا بخوان ایرادهامونو بهمون بگن اونهم حتما از سر دلسوزی و راهنماییِ و نه از سر ایراد گرفتن
    من دیگه دارم چهل میشم ولی هنوزم نگران حرف و فکر مردم هستن:(
    پاسخ:
    چهل که سن و سالی نیست ایشالا خدا عمر با عزت بده، بقول مهدیار رها کن و لذت ببر :))
    آخه هیجده سالگی واقعا بهنون فکر می کنن و چهل سالگی واقعا دیگه فکر نمی کنن
    و اینکه واقعا اگه زیپ بازرا کسی ببینه به ده ثانیه یادش نمیره، من خودم تا حالا دیدم و به یه همکار مرد گفتم که به اون مرد بگه لباسش یا زیپش ناجوره
    پاسخ:
    همون هیجده سالگی ما هم کسی درباره ما فکر نمیکرده از بس که مردم خودشون گیر و گرفتاری دارن
    شما جزو فراموش نکنندگان هستین:))
  • مهدیار پردیس
  • یه آقایی بوده خیلی وضع مالی توپ و کارخونه‌دار و سرمایه‌دار و این صحبتا. این حاجی تنها باگ زندگیش همین بوده که مدام نگران حرف مردم بوده و فلان. تا اینکه یه پیر فرزانه‌ای بهش میگه برو بدترین و کثیف‌ترین و پاره‌پوره‌ترین لباس جهانو بپوش، سر میدون مرکزی شهر هم وایسا و سیرابی بده دست ملت. یه روز به همین مناول می‌گذره و فرداش میگه حالا با سر و ظاهر همیشگیت (مرسدس بنز و کت و شلوار برند و الخ) برو همون جا از مردم و کسبۀ همون محل بپرس که دیروز یادشون هست تو داشتی سیرابی می‌فروختی یا نه؟ نه‌تنها کسی یادش نبود بلکه مردم حتی یادشون نبود دیروز اینجا دم و تشکیلات سیرابی برپا بوده و کسی داشته اینجا کاسه‌کاسه سیرابی دست مردم می‌داده!
    خلاصه خواستم بگم مردم به رنگ نوشابۀ شام غریبان شما بیشتر از زنده و مرده‌تون اهمیت میدن، پس رها کن و لذت ببر از زندگی!
    البته یه تعدادی هستن که همیشه حرف مفت می‌زنن (مثلا دربارۀ لباست، حجابت، رنگ موهات، شکل و قیافه‌ات، شغلت و امثالهم) اما اونا اون قدری کم و قلیلن که اصلا نگم برات! :))
    پاسخ:
    دقیقا همینطوره که گفتی👍
    میگن کسایی که پشت سر شما حرف میزنن به همونجا تعلق دارن یعنی دقیقا پشت سر شما
    بذار اونقدر بگن که آخرش خسته بشن:)
    هیجده سالگی سن انتخاب شدنه داداش
    پاسخ:
    شاید هم انتخاب کردن!
    این داستان مهدیار عالی بود با تشکر از استاد:)
    اینکه آدما خیلی به خودمون و کارهامون فکر نکنن خیلی خوبه مخصوصا اون وقتهایی که سوتی دادیم:))
    لطفا آدمای مهم زندگیمون بهمون فکر کنن همیشه و در هر سنی بقیه واقعا مهم نیستند:)
    پاسخ:
    بله با تشکر از مهدیار عزیز:)
    اونا یادشون نمیمونه شاید هم یه خاطره‌ی گنگ ازش یادشون بمونه، این مغز ماست که ول کن نیست
    بله بله باید بهمون فکر کنن و ما براشون در اهمیت باشیم:)
  • یاسی ترین
  • من خیلی وقته شلش کردم 😁
    پاسخ:
    بهترین کار همینه
    هممون باید همین کارو بکنیم:)
    همونم که انتخاب بخوای بکنی چهل ساله نیست :)
    پاسخ:
    بلاخره هرکس باب خودش رو پیدا میکنه حالا در هرسنی :)
    درباره کامنت جناب مهدیار هم یه سوال دارم، این داستانه یا واقعیت؟ آخه تو واقعیت چجور کسی که مشکلش همین بوده به این راحتی میره پاره پوره می پوشه و سر چهارراه سیرابی می فروشه؟
    بیخیال :)
    پاسخ:
    بحث سرِ واقعی یا ناواقعی بودن داستان نیست ، سرِ تاکید بر اهمیت ندادن به حرف مردمِ، یعنی اونجایی که مردم به یه سردرد خودشون بیشتر اهمیت میدن تا مرگ شما پس نگران حرف مردم نباشیم
  • آقای سه نقطه
  • پی نوشت آخرش رو میخواستم بنویسم که خودت نوشتی
    پاسخ:
    ممنون که میخونی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">