همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۸
دی
۹۷

کسی که روز اول، فرمول گره زدن نخ کاموا و قواعد بافتنی ها رو نوشته، بی شک عاشق ترین آدم با هوش دنیا بوده .اونهم اینکه گره خوردن میتونه گرما ایجاد کنه حالا اون گره خوردنه نخ کاموا باشه یا دوتا دست تو یه روز زمستونی!

مهم نیست سرمایی بوده یا نه. مهم اینه که حساس ترین دقیقه های یک روز زمستانی رو کشف کرده.

مگه میشه دست آدم گرم نباشه و انگشت هاش بتونن گلوله برفی درست کنن.

اگه دور هم باشیم و ژاکت دست باف پوشیده باشیم و هر کدوممون یه لیوان چای داغ داشته باشیم، سر چله زمستون، هم سردمون نمیشه و خوشحالیم.

از من بپرسی بهت میگم شال گردن ها روده دراز ترین محرم اسرار های دنیا هستن. رج به رج که بافته می شدند یا صدای یه مادر خسته رو شنیدن، یا قربون صدقه های یک دخترک عاشق.!

شال گردن ها کارشون رو خوب بلدن، اینکه بپیچن دور گردن دلبند کسی و نذارن سرما بخوره.

اندازه ی بعضی از شال گردن ها بخشی از فاصله ایه که بین دو نفر وجود داره.

فاصله ای که یک نفر دونه به دونه با دلتنگی گره شون زده . 


#همین




  • حامد سپهر
۱۹
دی
۹۷

دختره رفته تو لایو اینستا به دوست دختر یه پسره فحش داده و پسره یه نقشه کشیده دختره رو از تهران کشیده سیرجان و بردتش تو یه باغ متروکه تا جایی که جا داشته کتکش زده و ازش فیلم گرفته و پخشش کرده تا به دوست دخترش ثابت کنه خیلی مرده!!!

-کجا داریم میریم ما!!

-چرا زندگی خصوصیمون رو ریختیم دم دست همه!!!

-این حجم از ادبیات فحش از کجای ما درمیاد بیرون که به هر کس و هرچی فحش میدیم!!!

-این حجم از خشونت کجای ما نهفته و از کجا اومده!!!

-خانواده ها کجان؟؟؟

-فضای مجازی چیکار نکرد با ما!!؟

-......


#همین

  • حامد سپهر
۱۱
دی
۹۷

دوستان عزیز ازم قول گرفته بودن که ادامه این پست رو بنویسم گرچه خودم زیاد مایل نبودم ولی به نظر مخاطب احترام میذارم و ادامه شو مینویسم


  بارون پاییزی غوغایی بپا کرده بود تو خیابون ، کافه سنبل همون کافه ی قدیمی نیمه روشن با میز و صندلیهای چوبی و دیوارهایی که با چوب کار شده بود هنوز هم همون بو رو میداد بوی چوب و قهوه ی تازه و یه آهنگ ملایم از مازیار فلاحی (این حال خوب با تو   اشکهای روی گونه م ...)

نمیدونم چه دلیلی داشت که ما همه ی قرارهامون رو روزهای پنجشنبه و اینجا میذاشتیم شاید بخاطر اینکه صاحب این کافه ی دنج یکی از بچه محلهای قدیمی من بود یا چیزی بیشتر از اون چون مارو یادروزهای خوبی مینداخت.

امروز هم پنجشنبه بود و میز کنار پنجره ی بخار گرفته که ازش بزور میشد آدمایی که از بارون فرار میکردن یا اونایی که با چتر تنهایی یا دونفره از بارون لذت میبردن رو دید.

زل زده بود به بخاری که از فنجون قهوه بلند میشد و انگشتش رو دور لبه ی فنجون میچرخوند. از وقتی که وارد کافه شده بود و رو صندلی روبروم نشسته بود مستقیم تو چشام نگاه نکرده بود چهره ش کمی شکسته تر شده بود ولی هنوز هم زیبا بود و نه فقط به چشم من بلکه هر کسی که اونو دیده بود بهش اعتراف میکرد. برای منی که سلول به سلول صورتش رو میشناختم ، لبخندش ،اخمش ، نگرانیش ، دلهره ش ، ترسش، شیطنتش، ... همه ی اینها برام با یه نگاه قابل فهم بود. ولی امروز چهره ش برام مبهم بود.

موزیک رفت رو ترک بعدی از معین:

داری میری از خونه آرزوت جدا میشم از تو چه آواره وار

کنارت نمیذارم از زندگیم برو زندگی کن بذارم کنار

پی آرزوهای بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم

میتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم

واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت

واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت

  به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم

اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تورو انتخاب میکنم


  گفتم: قهوه ت یخ کرد بگم عوضش کنن

گفت: نمیخورم 

گفتم : بعد اینهمه سال خواستی بیاییم اینجا که حرف نزنیم ! چی باید بشنوم.

خودم رو آماده کرده بودم واسه هر توجیه یا دلیل یا هرجور عذر خواهی  یا شایدم ...

گفت: امروز خواستم بیای اینجا که بهت بگم فکر میکنم نفرینت داره زندگیمو نابود میکنه

  گفتم : فکر میکنی من نفرینت کردم

گفت: چند سال اول خوب بود و خودم رو خوشبختترین دختر دنیا احساس میکردم اونم عالی بود ولی چند ماهه که عوض شده ، نگاهش ،رفتارش ، حرف زدنش ، رفت و آمدش ، تماس هاش کلا اون آدم سابق نیست نمیتونم بهش اعتماد کنم

گفتم : اینو فالگیر بهت گفته که نفرین کسی پشت سر خودت و زندگیته

گفت : خواهش میکنم حامد، جدی باش! دیگه عقلم به جایی قطع نمیده وقتی تو یه کشور غریب تنها و بیکس باشی به همه جور گزینه ایی فکر میکنی، زندگیم داره داغون میشه. بعدشم چند قطره اشک از چشمش سرازیر شد.

نمیدونم چرا یهو دلم بحالش سوخت چون خیلی تخس و محکمتر از اینچیزابود که به این زودی شونه خالی کنه، فهمیدم که تو این مدت خیلی بهش سخت گذشته.

گفتم : اونقدر دوست داشتم و دارم که چندماه بعد اینکه اون تصمیم روگرفتی و رفتی و داغونم کردی به خودم قول دادم که فقط برات آرزوی خوشبختی کنم و نه چیزدیگه "

'گفتم میدونی چیه :  اشکال زندگی تو شناخت آدماس تو همیشه تو انتخاب آدمهای دورو برت اشتباه کردی .

سرشو انداخت پایین و گفت : میدونم هنوز هم نشناختمش

گفتم : یادته چی بهم قول داده بودیم؟ ما یه روز تو همین کافه درست سر همین میز بهم قول دادیم هیچوقت زیر قولهامون نزنیم و اگه کسی زیر قولش زد تا آخر عمر مدیون اونیکی بشه، یادته؟

گفت: حامد خواهش میکنم نمک به زخمم نپاش

گفتم : میخوام بگم هیچ دینی به من نداری و من از حق خودم تو این عشق گذشتم.

گفت : ولی میدونم تا آخر عمر مدیونتم بخاطر لحظات خوبی که با هم داشتیم ولی خب چطوری بگم نشد دیگه.

گفتم : در مورد شوهرت با کسی هم تو خونه صحبت کردی؟

گفت : فقط تونستم بتو بگم چون به هرکی بگم میخوان بگن که خودت خواستیش خودت هم حلش کن. گفتم : شمارشو بده شاید بشه کاری کرد.

گفت: اونوقت میفهمه اومدم سراغ تو، رو من تعصب داره شاید بدتر بشه

گفتم : کاریت نباشه سعی میکنم حلش کنم

موزیک رفت رو ترک بعدی از محسن چاوشی( یه پاییز زرد و زمستون سرد و یه زندون تنگ و یه زخم قشنگ و ...)

گفتم : دوتا قهوه ی داغ لطفا


پ. ن : این فقط یک داستان نیست

پ.ن:  مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن یاد عشق عذابیست که لذت دارد

پ.ن: موقع برگشتن توی ماشین به این فکر میکردم که چقدر حرف آماده کرده بودم که بهش بگم ولی وقتی دیدمش همش یادم رفت حتی یادم رفت بهش بگم یادته با هم قرار گذاشته بودیم با هم بریم کنسرت رضا صادقی ؟ ولی من تنهایی رفتم کنسرتش و با کلمه به کلمه ی این ترانه ش...     




#همین
  • حامد سپهر
۰۴
دی
۹۷

اگر دوستش دارید  به زبان بیاورید،  پانتومیم که بازی نمیکنید.

از ترسِ باختن با اشاره میخواهید بفهمانید، شما واقعا دوستش دارید  و به زبان نمی آورید و  یکی از راه میرسد  که بی هیچ عشقی تکیه کلامش "دوستت دارم" است،  می آید ، میگوید،  میبرد دلش را،  و شما میمانید و  "دوستت دارم " هایی که در عطرِ پیراهنش جا مانده است...


  #سحر_رستگای


پ.ن : آمار میگه :سالیانه چهل میلیون تماس با  ۱۱۸ داریم در حالیکه نصف تماسها سرکاریه !!

اونوقت هی بشینید بگید ما ملت شادی نیستیم و تفریح نداریم:))


#همین

  • حامد سپهر