چندتا رنج اساسی توی دنیا وجود داره که نمیشه ازش فرار کرد، اولیش به نظر من تنهاییِ، به تعبیر روانشناسان ما دوران جنینی رو از هفت ماهگی به یاد داریم, ما ارتباطی رو در رحم مادرمون بیاد داریم که در اوج امنیت بودیم و برامون بهترین جای دنیا بود و اوج اتصال رو حس میکردیم و قلب مادرمون رو حس میکردیم و بعد که به دنیا اومدیم و بندنافمون جدا شد، این شروع تنهایی ما بود و به این نتیجه رسیدیم که دنیا قدرتمندِ و ما قدرتمند نیستیم، دنیا بزرگه و ما اونقدر بزرگ نیستیم و بعدها چون ما نقطهی ملجا داریم و تجربهی اون اتصال بینهایت ایمن رو داریم انتظار داریم هر نوع رابطهایی اون حس امنیت و لذت رو بهمون بده ولی الان دیگه مادرمون هم یه انسان جداست و داره زندگی خودش رو میکنه، در این شرایط لحظهایی که عاشق میشیم و همهچیز برامون قلبی و اسلوموشن میشه و قلبمون تندتند میزنه فکر میکنیم بلاخره اون تجربهی اتصال داره برمیگرده ولی غافل از اینکه اون شخص هم یه انسان جداست.
میخوام بگم تنهایی یک چیز ذاتی درون ماست و ما تنها به دنیا میاییم و تنها زندگی میکنیم و قراره تنها هم از دنیا بریم و هیچکس و هیچ کیفیتی ازرابطه مطلقا نمیتونه این حجم از تنهایی رو پر کنه.
ما از تنهایی میترسیم به دو دلیل: اول اینکه اگر در کودکی تنها میموندیم میمردیم و دوم اینکه وقتی بشر اولیه تنها میموند و قبیلهایی حمایتش نمیکرد میمرد ولی امروزه در بزرگ سالی ما از تنهایی نمیمیریم.
اگر ما تنهایی رو تحمل کنیم دوتا اتفاق خوب توی زندگیمون میوفته:
-اول اینکه: انتظارات بیجا از آدما نداریم، ما میبینیم خیلی از رابطههای عاطفی از هم میپاشه خیلی از ازدواجها به طلاق ختم میشه خیلی از زوجها بهم خیانت میکنن فقط بخاطر اینکه تصور غلطی از رابطه دارن انتظارات بیجایی از آدمی که توی زندگیشونِ دارن که اون نمیتونه محققش کنه چون اونهم یه آدمِ جداست.
پس رابطههامون میتونه با ثباتتر بشه وقتی که درک کنیم که ما ذاتاً تنهاییم و «تنهایی» این امر تحمل ناپذیر رو تحمل کنیم و قبول کنیم که تنهایی بخشی از ذات ماست و شروع کنیم به کار کردن روی فردیت خودمون، شما کدوم آدم بزرگی رو میشناسید(مثل سعدی، حافظ، مولانا، ویکتور هوگو و ...) که بخش زیادی از زندگیش رو تنها نبوده و تنهایی رو با گوشت و پوست و استخوانش درک نکرده؟
-دوم اینکه: به جای سرمایهگذاری غلط روی گرفتن تاییدیه از دیگران، روی فردیت خودمون و نیروی عظیم درونمون سرمایهگذاری کنیم و این سرمایهگذاری روی فردیت اصلا به معنی نفی عوامل بیرونی و آدمهای نزدیک زندگیمون نیست این به این معنیِ که تنها پادتن ترس، عبور از ترسِ و تنها پادتن تنهایی، در آغوش گرفتن تنهاییِ و مواجه شدن با اونِ، و اینطورِ که ما میتونیم یک امر تحمل ناپذیرِ طبیعی رو تحمل کنیم.
#همین
- ۷ نظر
- ۱۶ مرداد ۰۲ ، ۰۸:۲۷