همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی
۲۵
آبان
۹۶

تولدم مبارک

اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیم
گاهی به هم!
اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
:
واسه بردن بازی
روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی
بین دو نیمه
دوباره متولد شد!

یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.

منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع....


#همین

پ.ن:ممنون از دوستای عزیزی که اگرچه مجازین ولی قد چندتا دوست حقیقی عزیزن و همیشه منو شرمنده ی محبتهاشون میکنن براتون از خدا لبخند واسه تک تک لحظاتتون آرزو میکنم


  • حامد سپهر
۲۲
آبان
۹۶

چند روز پیش از آرشیو فیلمهای ایرانیم یه فیلم مال سال (1389) به اسم:

* چیزهایی هست که تو نمیدانی * دیدم که لیلا حاتمی و علی مصفا ، که به جرات میتونم بگم دوتا از بهترین و بی حاشیه ترین بازیگرای ایران هستن توش بازی کردن

یه دیالوگی از فیلم خوشم اومد که براتون میزارم:


علی (علی مصفا): چی شده کفشت ؟
خانم دکتر (لیلا حاتمی): میخش زده بیرون ، هر کفش دیگه بود تا حالا انداخته بودمش بیرون... این یکی رو دلم نمیاد.
- رهاش کن بره رئیس !
+ یعنی چی؟
- هیچی ، یه رفیق داشتم همیشه هر وقت یه چیزی اذیتت میکرد میگفت رهاش کن بره... شرش کم میشه ! چرت میگفت البته ...
+ مخصوصا در مورد میخ کفش بدتره میره تو پای آدم !
- از اینایی بود که تو زندان هیپنوتیزم و اینجور چیزا یاد گرفته بود ؛ یدفعه من و سیما رو برد کافه ی دنیس !
+ سیما کی بود ؟
- سیما یکی از بچه های دانشگاه ...
+ دوستش داشتی؟
- مثلا .... خیلی شبیه مینا بود... همون دخترداییم که از تاریکی میترسید .
+ اون چی؟ اونم تورو دوست داشت ؟
- نمیدونم ...من هیچوقت هیچی بهش نگفتم ... من اینجوریم ...همیشه هر وقت باید یک کاری بکنم یدفعه اصلا هیچ کاری نمیکنم ... خلاصه رفتیم کافه دنیس ، فرید شروع کرد به هیپنوتیزم کردن تا این که نوبت رسید به من ، منو خواب کرد و بچه ها شروع کردن به سوال کردن .... همشون پیله کرده بودن که کیو دوست داری؟ .. منم هیچی نمیگفتم ...تا این که خود سیما گفت علی یه چیزی بگو! مهم نیست چی باشه یه چیزی بگو ... منم هیچی نگفتم ! گفت اصلا یه چیز بی ربط بگو ، بگو یه چیزهایی هست که تو نمیدونی...
+ گفتی؟
- نه ! هیچی نگفتم ...اینقدر هیچی نگفتم تا همه حوصله شون سر رفت ... از خواب بیدارم کردن
+ حوصله سیما هم سر رفته بود ؟
- لابد ... 6 ماه نکشید با محمود چاخان ازدواج کرد
+ لابد کلی هم حالت گرفته شد ... نه ؟... خوب انتظار معجزه داشتی ؟
- حالا کی گفته من منتظر معجزه ام ؟ میدونی امروز دفعه دومه اینو میشنوم ؟
+ خب پس یه کاری میکردی
- اصلا تو اگه بودی چیکار میکردی؟
+ من که صاف بهش میگفتم
- صاف بهش میگفتی؟
+ خوب آره ...مگه چیزه عجیبیه ؟...خب تلفنی بهش میگفتم
- تلفنی هم نمیتونستی بگی
+ چرا ...بیا ...الو ...سلام .. میخواستم یکم باهات حرف بزنم ...میخواستم از خودم برات بگم..یعنی راستش میخواستم بگم اون شب ولی نشد ...امممم...شاید حالا یه وقت دیگه...شاید اصلا دیگه پیش نیاد...به هر حال میخواستم بگم که ....
- دیدی نمیشه !!!
+ میخواستم بگم ... یه چیزهایی هست که نمیدونی ...



#همین

پ.ن: زلزله هم ضعیف کش بوده نمیدونستیم

از کنار قوی ها میگذره خونه ی ضعیف هارو خراب میکنه

تسلیت ایران

  • حامد سپهر
۱۳
آبان
۹۶
از صبح سردرد دارم درست بعد دیدن کلیپ قبل خودکشی دوتا دختر اصفهانی که یکی از همکارام نشونم داد .


دوتا دختر نوجوون و زیبا که تموم تلاششون رو میکنن که نشون بدن مردن خیلی چیز طبیعیه و به این راحتی میشه رفت و مرد.

وااااقعا آفرین باید گفت به این تربیت

آفرین باید گفت به این پدر و مادر

آفرین باید گفت به این سیستم آموزشی

 آفرین باید گفت به این اوضاع مملکت

واقعا داریم به کجا میریم؟؟؟

بیخودی هم ربطش ندیم به چالش نهنگ آبی چون الان نشون دادیم ما خودمون یه پا اینکاره ایم و نیازی به القای تفکرات یه روانشناس دیوانه نداریم.


#همین

  • حامد سپهر
۱۰
آبان
۹۶

توی شرکت یه دوره کلاس برامون برگزار کردن با عنوان #ارتباط موثر#

با اینکه خیلی کوتاه بود ولی مطالب جالبی توش شنیدم

مدرسش دکتر لطفی معروف بود

دکتر لطفی از قول افلاطون می‌گفت "مدفن عشق ، وصال است" .

من توی دلم آه کشیدم و تا آخر کلاس به این فکر میکردم خیلیهامون راضی به این وصال هستیم ، هرچند به قیمت دفن عشق !



پ.ن : 21 روز بعد رو دیدم ، مهدی یراهی توی ترانه تیتراژ فیلم غوغا کرده


# همین

  • حامد سپهر
۰۴
آبان
۹۶

سر میز صبحانه هیچکدومشون حرفی نمیزدن لام تا کام !

هر کدوم تو فکری بودن
این یکی تو فکر این بود که چطور زمان شربت آستوکر و شربت رانیتدین بچه رو تنظیم کنه که تداخل پیدا نکنه
اون یکی تو فکر این بود امروز کدوم عکس رو تو پیجش بذاره که بیشتر لایک بگیره
.
.
.
سالها بعد هر دو سر میز صبحونه نشستن هیچکدوم حرفی نمیزنن لام تا کام!
هر دو پشیمونن، این یکی از اونهمه حساسیت بیمورد در مورد بچه و وقتی که واسش گذاشته بود و  بچه اونی نشده بود که انتظارش رو داشت.
اونیکی از وقتی که واسه هیچ و پوچ هدر داده بود و چیزهای مهمتری رو از دست داده بود

پ.ن : آبان واسه من همیشه خوب بوده شما رو نمیدونم

بعدا نوشت: اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...
  • حامد سپهر
۲۷
مهر
۹۶

 

علی رو هر وقت میبینم یاد تیم پرسپولیس میوفتم و علتش هم میتونه بخاطر 206 قرمز رنگی باشه که مجبور شده بود بخاطر عشق به پرسپولیس دو میلیون بالای قیمت بخره یا شالگردن قرمز رنگی که همیشه  تا سرما شروع نشده دور گردنش میبنده یا بخاطر عکس پروفایل تلگرامش که لوگوی تیم پرسپولیسه یا شیرینی پخش کردنش موقعی که پرسپولیس قهرمان لیگ شد یا شماره‌ی کمد لباسش توی شرکت که شماره‌ی شیشِ یا بخاطر روزی که پرسپولیس 4 تا از الهلال خورد، یادمه که با وجود اینکه تا پایان سال مرخصی نداشت با خواهش و التماس ازم مرخصی گرفت تا بازی رو پخش مستقیم ببینه و بماند اینکه فرداش از ناراحتی نیومد شرکت.

شاید مدیر عامل پرسپولیس هم اندازه‌ی علی از برد و باخت تیمش خوشحال و ناراحت نشه و حتی روحش هم از داشتن همچین هواداری خبر نداشته باشه.

چند روز پیش خودم فکر میکردم، علی نمونه ی بارز آدمهایی هستن که واسه علاقه‌شون وقت میذارن، هزینه میکنن و باهاش کیف میکنن.

به خودم فکر میکردم که شاید خیلی چیزها رو دوست داشته باشم ولی آیا تا بحال شده براشون وقت و هزینه  بزارم و ازش لذت ببرم؟ مثل همون کلاس سه‌تاری که فقط سه‌تارش رو خریدم و چند سالیه گوشه ی اتاقم از دیوار آویزونه و خاک میخوره یا دوره ی پرواز با پارا گلایدر که فقط فرم ثبت نامش رو گرفتم و هیچوقت وقت نذاشتم برم واسه آموزشش و خیلی علایق دیگه..

خیلی از ماها حسرت کارها و علایقی رو داریم که به وقتش بهش نپرداختیم و کیف نکردیم و الان واسه انجامش خیلی دیره.

 

#همین

  • حامد سپهر
۲۳
مهر
۹۶

دو هفته پیش یه دوره ی امداد و نجات از طرف شرکت برامون برگزار کرده بودن که من فکر میکنم یکی از مفید ترین دوره هایی بود که تا حالا آموزش دیده بودم.

 این آموزشها در هر سطحی واسه همه ی مردم لازمه و حتی از نون شب هم واجبتره و حداقل یک نفر در هر خانواده باید این آموزشها رو یاد بگیره

اصول کلی این آموزش در مورد بایدها و نبایدها در موارد اضطراری و حوادثه ، آموزشهایی که با یاد گیری اونها به ساده ترین شکل ممکن میتونیم به افراد خانواده ی خودمون یا افراد دیگه کمک کنیم تا زمان رسیدن نیروهای امدادی مثل اورژانس ، شانس زنده موندنشون رو بالا ببریم.

در ضمن بیشتر یاد میگیرین چه کارهایی رو نباید در مواجهه با مصدوم انجام بدین چون خیلی وقتا دلسوزی و کمک ما شرایط مصدوم رو بدتر میکنه

از یه بریدگی کوچک دست یا اعضای دیگه ی بدن با وسایل برنده بگیر تا غش کردنها یا شوکهای قلبی و عصبی و خفگی ها و قطعی تنفس یا سوختگی ها و ...

و حوادث بزرگتر مثل آتش سوزیها ، زلزله ، سیل، صاعقه ، طوفان ، انفجارها ، حوادث رانندگی و ....

همشون اتفاقاتی هستن که هر لحظه میتونن واسه ما یا اطرافیانمون اتفاق بیوفتن و این مهمه که ما راههای مقابله یا اقدامات بعد از حادثه رو یاد بگیریم که لا اقل درصد تلفات رو پایین بیاریم

اگه فرصت رفتن به کلاسهای امداد و نجات رو ندارین یه سایت بهتون معرفی میکنم تا اطلاعات مربوطه رو از اونجا مطالعه و دانلود کنید : khadem.ir  که در قسمت  با شما میتونید از گزینه ی خود آموز کمکهای اولیه مطالب مورد نظر خودتون رو مطالعه و یا دانلود کنید

 

پ.ن : زکات علم یاد دادن آنست زکاتتون رو بپردازید

  • حامد سپهر
۱۹
مهر
۹۶
میگن صعود به قله اورست سه ماه  طول می کشه ولی سقوط ازش

 فقط 12 ثانیه زمان میبره

ساختن یه رابطه مدت ها طول میکشه اما از بین بردن اون فقط چند

 ثانیه طول میکشه

پس مواظب کارهامون و حرفهامون باشیم


#همین


  • حامد سپهر
۱۰
مهر
۹۶

نگو ، " ســی هــزار کــوفــی " ، کربلا اومدن ،

"حــسیـــن " رو بکشن!! "کــوفــی " که می گی ،

دور " خــودم " و " خــودت " رو" خــط قــرمـز " می کشی!!

بگو : " سی هزار گنـــه کــار "!!

اونوقت ، مـــا هم تـــا "تــرک گــنـاه " نکرده باشیم.

*در این "دایـــره " هــستــیم!



پ.ن : الهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود

  • حامد سپهر
۰۵
مهر
۹۶

'گفتم: پرستار میگه بازم قرصاتو نخوردی ؟!!

گفت: فکر میکنی توی  طالع کسایی که این هفته قراره  بمیرن چی نوشته ؟!

 بعد دست‌هاش رو جلوی چشم‌هاش گرفت گفت به نظرت اگه خودم این هفته بمیرم چه اتفاقی ممکنه  بیوفته؟!

گفتم : خدا نکنه این چه حرفیه میزنی

قبل از هرچیز یاد کِدی افتاد. گفت اگه کسی نباشه که از سوراخ‌های قفس براش فندق و پسته پرت کنه گوشه‌گیر می‌شه و بعد آهسته آهسته از گشنگی می‌میره.

 درست شبیه وقتی که رفته بودم شهرستان و اونقدر برگشتنم طول کشیده بود که چیزی نمونده بود کدی بیچاره تلف بشه.

روی یک کاغذ نوشت «بعد از من، کدی هم میمره».

گل‌های شمعدونی لب پنجره هم  خشک میشن . چون مامان اونقدر گریه میکنه که یادش میره به شمعدونیا  آب بده.

پس نوشت «بعد از من گل‌ها هم میمرن».

 اگر قرار باشه مامان خیلی گریه کنه، ضعیف میشه و  نمی‌تونه  به برادر تازه به دنیا اومدم شیر بده. این یعنی برادرم هم از گشنگی حتما میمیره.

 مادرم هم وقتی دوتا از بچه‌هاش رو از دست بده اونقدر غصه می‌خوره تا بمیره.

 اونوقت پدرم هم هرچقدر هم قوی باشه وقتی براش هیچکس باقی نمونه  حتما میمیره.

به کاغذش نگاه کرد و زیر اسم خودش، اسم کدی، شمعدونیا، مامان، داداش کوچیکه  و پدرش رو دید.

فکر کرد اگه بمیره دیگه کسی باقی نمی‌مونه.

 به قرص‌هاش که روی میز کنار تخت بیمارستان بودن نگاه کرد و برای آدمک توی دفتر نقاشیش مو و ابروهای پررنگ کشید.

 اونوقت از لجبازی واسه نخوردن قرص‌هاش دست برداشت.

پ.ن : اینروزا دعا برای شفای مریضا یادتون نره


  • حامد سپهر