دنیا همه هیچ
پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶ ق.ظ
صبح رفتم بیمارستان و اجازه شو با مسئولیت
خودم از دکترش گرفتم
غروبی رفتم دنبالشو و با ماشین رفتیم دور دور
حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم از خیلی چیزا برام گفت، از کارهای نکرده، جاهای نرفته ، از دوستت دارمهای نگفته، از حسرت لبی که نبوسیده، واز......و فرصتی که رو به اتمامه، وسطا چند باری هم گریه کرد و خندید آخرش بهش گفتم: وقتی دلت با دلِ یکی محرمه تو تا آخر عمرت مالِ اونی. رسمی یا غیر رسمی. تعهد قلب ارزشش خیلی بیشتر از یه ورق کاغذ و چند آیه ست باید دلت بخواد. باید دلت متعهد باشه.اون وقت نه پات به خطا میره نه از عشقت رو برمیگردونی.
گفت : پس با این حساب خیلیامون کلاهمون پس معرکه ست.
شب که شد شام خوردیم و یه سری وسایل براش خریدم .
بخاطر امروز ازم تشکر کرد و گفت که خیلی
بهش خوش گذشته و منتظره تا بازم برم دیدنش .
رسوندمش بیمارستان و سپردمش به پرستارا
خدایا همه چیز رو فقط خودت بهتر از همه میدونی یه کاری کن که میتونی...
#همین
پ.ن : دعا واسه شفای مریضا یادتون نره
- ۹۶/۱۰/۰۷