روز دوم ...
در میان روزها از "روز دوم" بدم می یاد .....
روز دوم بیرحمترین روزه و با هیچکس شوخی نداره...
در روز دوم همه چیز منطقیه ... حقایق آشکاره و به هیچ وجه نمیتونی سر ِخودت رو شیره بمالی...
مثلا ، روز اول مهر ...
همیشه روز خوبی بود; آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم ..
اما امان از روز دوم ...
روز دوم تازه میفهمیدیم که تابستون تموم شده ...
یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر ...
روز اول خستگی در میکنیم ، حمام میکنیم
اما روز دوم ، تازه میفهمیم که سفر تموم شده ...
طبیعت و بگو بخند با دوستان و عشق و حال تمام شده ...
یا وقتی کسی از دنیا میره ...
روز اول خدا بیامرزه
و روز دوم ، عزیز از دست رفته !
و اما جدایی ...
روزِ اول شوکهایم و شاید حتی خودمون رو آماده کنیم برای یه زندگی جدید که تو راهه ...
اما دریغ از روز دوم ...
تازه میفهمیم کسی رفته...
تازه می فهمیم حالمون خوب نیست ...
تازه می فهمیم تنهایی خر است...
روز دوم رو باید خوابید...
روز دوم رو باید خورد...
روز دوم رو باید مرد...
#همین
پ. ن :تا بحال کسی را به اندازه ایی دوست داشته ایی که نخواهی خوابش را بیاشوبی حتی با صدای نفسهایت
- ۹۶/۱۱/۱۶