چسب زخم...
چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۵ ب.ظ
شاید تا به حال براتون پیش اومده باشه که مجبوربشین چیزی رو که خیلی دوستش دارین و وابستگی خاصی به اون پیدا کردین رو بفروشین. حالا اون چیز می تونه ماشین ،خونه و یا حتی پرنده تون باشه.
خیلی دوستش داشتم. از بچگی عادت کرده بودم همیشه گوشه ی حیاط خونه ببینمش که خسته و تنها نشسته و نگاهمون می کنه. خیلی وقت ها دلم براش می سوخت. مخصوصاً چله ی زمستون که از راه می رسید و اون مجبور بود با سرمای هوا بسازه و چیزی نگه.
پدر می گفت این ماشین، اولین چیزی بوده که با پول خودش خریده و از اونجایی که علاقه ی خاصی به ماشین های قدیمی داشت، مخصوصاً این ماشین که براش یادآور خاطراتی بود هیچ وقت اونو نفروخته. اما نمی دونم چی شد که یک روز بی هوا به سرش افتاد براش مشتری پیدا کنه. ماشین تمیزی بود. پدر تمام این سال ها به چشم یک یار و همدم به اون نگاه می کرد. حسابی مواظبش بود تا مبادا خط بیفته. تا اینکه بالاخره دلش رو به دریا زد و گفت این ماشین بهانه ای بود برای یادآوری خاطره های تلخ و شیرین قدیم اما زندگی توی گذشته هیچ فایده ای نداره وقتی همین حالا میشه پول اون ماشین رو به زخم زندگی مون بزنیم.
راست می گفت زندگیمون تو اون سالها زخمی بود و نیازبه چسب زخم داشت.
پول فروش ماشین، چسب زخمی شد رو زندگی، ولی برای قلب مجروح و خاطره باز پدر، هیچ چسب زخمی پیدا نشد.
#همین
پ.ن : در مورد روزه گرفتن و نگرفتن چند سالیه با خودم درگیرم، اینکه این روزه گرفتن، ما رو بفکر گرسنه ایی نمیندازه چون امید داریم به سفره ی رنگین افطار و نه باعث ترک گناهی میشه با این وجود باز هم روزه گرفتن رو انتخاب میکنم .
- ۹۷/۰۳/۰۹
http://SHAYEAAT.ir/post/295