دوست داشتم آشناییمون یک جوری کلاسیک بود مثلا با هم تصادف میکردیم و مقصرتو بودی و من عصبانی پیاده میشدم تا به هرکی که به تو گواهینامه داده و یا اون راننده گریدری که جاده ی روستاتون رو صاف کرد تا تو گاو و گوسفنداتو بفروشی و بیای شهر و ماشین بخری بد و بیراه بگم ولی تو پیش دستی میکردی و با لبخند میگفتی چه چهره ی خشن جذابی و من لبخند میزدم و میگفتم دفعه ی بعد بیشتر دقت کنید ولی اونموقع من گواهینامه نداشتم تا ماشین داشته باشم<br>ویا وقتی با عجله با یه بغل جزوه از پله های دانشگاه پایین میومدم ناگهان تنه ام به تنه ت میخورد و جزوه ها پخش زمین میشدند و تو با عذر خواهی کمک میکردی که جزوها رو جمع کنیم و همزمان دستمون رو یه جزوه بهم میخورد <br>ولی از بد شانسی من تو رشته و دانشگاهی درس خوندم که حتی کارمنداش هم آقا بودن چه برسه به همکلاسی و هم دانشگاهیاش یا کمی دورتر موقع خوردن آب از چشمه ی دامنه های توچال تو یک دختر بکر و ساده ی روستایی بودی که واسه پر کردن کوزه از چشمه اومده بودی و من از پشت عینک آفتابی کوهنوردیم یک دل نه صد دل عاشق ساده گی تو میشدم ولی تو هیچوقت لپ های سرخ و پوست آفتاب سوخته نداشتی نمیدونم کجا و کی و چه جوری تو زندگیم پیدات شد بی هیچ رومانتیک و کلاسیک بودنی
پ. ن :آخرش همین شد
- ۹۷/۰۷/۲۳