همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۳ ب.ظ

دوست داشتم آشناییمون یک جوری کلاسیک بود مثلا با هم تصادف میکردیم و مقصرتو بودی و من عصبانی پیاده میشدم تا به هرکی که به تو گواهینامه داده و یا اون راننده گریدری که جاده ی روستاتون رو صاف کرد تا تو گاو و گوسفنداتو بفروشی و بیای شهر و ماشین بخری بد و بیراه بگم ولی تو پیش دستی میکردی و با لبخند میگفتی چه چهره ی خشن جذابی و من لبخند میزدم و میگفتم دفعه ی بعد بیشتر دقت کنید ولی اونموقع من گواهینامه نداشتم تا ماشین داشته باشم<br>ویا وقتی با عجله با یه بغل جزوه از پله های دانشگاه پایین میومدم ناگهان تنه ام به تنه ت میخورد و جزوه ها پخش زمین میشدند و تو با عذر خواهی کمک میکردی که جزوها رو جمع کنیم و همزمان دستمون رو یه جزوه بهم میخورد <br>ولی از بد شانسی من تو رشته و دانشگاهی درس خوندم که حتی کارمنداش هم آقا بودن چه برسه به همکلاسی و هم دانشگاهیاش یا کمی دورتر موقع خوردن آب از چشمه ی دامنه های توچال تو یک دختر بکر و ساده ی روستایی بودی که واسه پر کردن کوزه از چشمه اومده بودی و من از پشت عینک آفتابی کوهنوردیم یک دل نه صد دل عاشق ساده گی تو میشدم ولی تو هیچوقت لپ های سرخ و پوست آفتاب سوخته نداشتی نمیدونم کجا و کی و چه جوری تو زندگیم پیدات شد بی هیچ رومانتیک و کلاسیک بودنی

پ. ن :آخرش همین شد

 

  • حامد سپهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">