همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

چقدر خوبیم؟

دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۳۱ ق.ظ

"نیکولا" یا خانوم نیلوفر نیک بنیاد رو چند سالیه میخونم اون روز که خبر نامزدیش رو تو وبلاگش نوشت باور کنید اونقدر که براش خوشحال شدم و آرزوهای خوب کردم ، شاید اگه خودم نامزد میکردم اینقدر خوشحال نمیشدم :)))

هر بار که وبلاگش رو باز میکنم منتظر یه مطلب جدید در مورد خودش و آقای رجبی هستم 

با اینکه من تا حالا حتی یه کامنت هم واسه پستاش نذاشتم (البته کامنتهاش بسته س فقط میشه براش ایمیل زد) ولی دوست داشتم یه روز بهش کامنت بدم و کلی آرزوی خوب براش بکنم

نمیدونم این حس از کجا ناشی میشه که بعضی هارو میشه فراتر از هر علاقه یا جنسیت یا هر چیز دیگه دوست داشت و بهش احترام گذاشت شاید فقط و فقط این میتونه بخاطر شخصیت و منش اون طرف باشه ولاغیر.

آدمهای خوبی باشیم و انرژیهای مثبت بدیم به اطرافیانمون


#همین


پ.ن : آدمها یه روزی بخاطر کارهایی که انجام ندادن بیشتر افسوس میخورن تا کارهای اشتباهی که در گذشته انجام دادن

  • حامد سپهر

نظرات  (۱۱)

  • آقای سر به هوا :)
  • با تمام حرفات موافقم ولی ارتباط پ.ن با مطلب نگرفتم!:)
    پاسخ:
    یخورده ربط داشت ولی بیخیال بیشتر دلی بود نوشتمش
    نیلوفر علاوه بر این که خیلی بلاگر خوبیه، شخصیت خیلی خوب و دوست داشتنی داره. سر یه کتابی که بهش سفارش داده بودم و نرسیده بود دستم اونقدر که اون پیگیر بود من نبودم مدام بهم پیام میداد و ابراز ناراحتی می‌کرد که کتابم نرسیده.
    خلاصه که الهی خوشبخت باشن.
    پاسخ:
    چه خوب ، پس پیام تبریک مارو بهشون برسونید
  • بهارنارنج :)
  • دقیقا متم حسم به خیلی از دوستای بلاگیم همینه،گاهی با غمشون بغض میکنم با شادیشون شادی!
    گرچه اونا رفتن و براشون اهمیت نداشت دوستان چندسالشون..ولی برای ما هنوز عزیزن
    پاسخ:
    دقیقا همینه که گفتین
    متاسفانه این رفتنهای دوستان خوب هم اینروزا معضلی شده برا خودش
    منم این حس و به یکی دوتا وبلاگ دارم=)
    اما نظر میذارم
    و وقتی بروز میشن اولین وبلاگیه که باز میکنم:)
    پاسخ:
    کلا نوع نوشتن و ادبیات یک نفر و شخصیتشه که خواننده رو مجذوب میکنه
    از بعضی ها هم خیلی بدم میاد:/
    کم از کسی بدم میاد ولی متاسفانه بعضیا بد از چشم میفتن
    پاسخ:
    از کسی که بدت میاد کلا میتونی لغو دنبال کردن بزنی و نخونیش ولی بعضی نوشته ها و عدم صداقتشون تو نوشته ها باعث میشه دل آدمو بزنه
    خودتون خیلی خوب گفتید شخصیت بعضی آدمها طوریه که حتی از نوشته هاشونم انرژی مثبت میگیریم حتی بدون اینکه حرفی زده باشیم باهاشون
    از خوشیهاشون خوشحال میشیم و از غمهاشون دلمون میگیره و همیشه بهترینها رو براشون آرزو میکنیم:)
    لازمه بگم فکر میکنم شما خودتونم یکی از این آدمهایید که گفتم :)
    با پ.ن هم کاملا موافقم
    پاسخ:
    شما لطف دارین ، ولی من خیلی مونده اونجاها برسم شاید هم اصلا نرسم اینو بیتعارف میگم
    چون ماها تو خیلی از نوشته هامون شوآف میکنیم حرف رو میپیچونیم تظاهر میکنیم تا خواننده رو جذب نوشته خودمون بکنیم ولی خیلیها همین کارو ساده و دلی انجام میدن و به دل بقیه میشینه
    خیلیی موافقم باهاتون. البته من وب ایشونو خیلی دنبال نکردم ولی منم از این آدما می‌شناختم. کسایی که اینقدر باشخصیت و انرژی مثبتن، آدم عمیقا از خوشحالی‌شون خوشحال میشه.
    پاسخ:
    ممنونم از نظرتون ، همینطوره که گفتین:)
    پی نوشتتو قبول دارم این وبلاگه رو هم فک کنم دیدم انگار :)
    پاسخ:
    ممنون که خوندی
    من از مرداد ماه امسال با محیط وبلاگ آشنا شدم تا بحال نه وبلاگ میخوندم نه اصلا میدونستم چیه ...
    بخاطر کنجکاوی هام درباره ی یکی از استاد هام با یه وبلاگ آشنا شدم ، نوشته هاش برام جذابیت داشت ، چند تا از نوشته هامو برای نویسنده وبلاگ فرستادم ،ایشون خوندن و گفتن گنگ مینویسم منفی مینویسم واصلا مخاطب متوجه نمیشه دارم چی مینویسم... بهم پیشنهاد دادن وبلاگ بزنم ،دو ماه طول کشید تا تصمیم بگیرم ، بالاخره آبان ماه وبلاگو زدم....
    چند روز پیش تصمیم گرفتن وبلاگ نویسی رو کنار بذارن و خداحافظی کردن....
    احساس میکنم مثل فردی شدم که تو یه محیط ناآشنا، تنها راهنماشو از دست داده.... بر میگردم مطالب قدیمیشونو میخونم... انگار هستن و مطلب میذارن ولی فقط در لیست وبلاگ هایی که دنبال میکنم یه ستاره ی زرد کنار عکس پروفایلشون نیست.... این روزا خیلی دوس دارم اون ستاره ی زردو ببینم که ایشون نظرشون عوض شده ....
    # واقعا دلم براشون تنگ میشه بااینکه میدونم هیچوقت مطالب وبلاگمو نمیخوندن ولی انگار بودنشون برام دلگرمی بزرگی بود....
    *نمیدونم چرا با خوندن پست دوست داشتم اینارو بنویسم ، و واقعا بابت این موضوع از شما معذرت میخوام، خیلی طولانی شد شرمنده ام واقعا
    پاسخ:
    ممنون از اینکه نظر گذاشتی
    متاسفانه قسمت تلخ وبلاگ نویسی همین رفتناشه که اذیت میکنه همه رو ولی اینم جزیی از وبلاگ نویسیه هیچکس تو این فضا موندنی نیست و یه روز چه بخواد و چه نخواد باید بره  شاید بعد یه مدت خود شما هم یه روز تصمیم بگیرین که وبلاگتون رو به هر دلیلی ببندین پس سعی کنید تو بازه ی زمانی که هستین خاطره ی خوبی بسازین
  • دخـترکــِ بی نام :))
  • پ ن ،خیلی خوب بود
    پاسخ:
    ممنون که خوندین:)
    منم چنین چیزی رو با نیمه سیب سقراطی و نویسنده وبلاگ متروکه میم سین پناه تجربه کردم ندیدمشون و فقط برام کسی هستن که نوشته‌هاشون رو میخونم و برای الهه کامنت هم نمیدم زیاد ولی شادیشون شادم میکنه و غم شون غصه دار
    پاسخ:
    دقیقا همینه آدم یه حسی بهشون داره که بقول شما با شادیاشون شاد میشه و با غمهاشون غمگین میشه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">