همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

همراز

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

بایگانی

آتش بزن این قافیه ها سوختنیست

جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۲۰ ق.ظ

  گاهی با خودم فکر می کنم شعله های شومینه های خونه های قدیمی اگر زبون حرف زدن داشتن چه دعوا هایی که به راه نمی افتاد. فقط خودشون می دونن که چه آتیشی سوزوندن . چه عکس ها و نامه ها و خاطره هایی رو خاکستر کردن. من می گم آدم تا به بن بست نرسیده باشه گذشته ها و امروزش رو دود نمی کنه و نمی فرسته هوا. وگرنه مثلاً یه عکس دسته جمعی فامیلی وسط کوهپایه های دماوند از بین بردن داره؟! مگه اینکه یکی دو نفر باشن تو اون عکس که با زخم زبون های شون یه طایفه رو نصف کرده باشن. اما نامه هایی که دوران دوستی یا نامزدی نوشته شدن چطور؟ «این جا هوا سرد شده، آنجا چطور؟ مراقب خودت باش. هنوز گلی را که روز اول به من دادی را یادت هست؟» این ها آتیش زدن داره؟؟ یا همون عکسی که چهار بار پشت سر هم گرفتیم و تو گفتی یکی دیگه بگیریم اونجا روسریم صاف نبود، اینجا چشام بسته افتاده و من گفتم من تو رو حتی با روسری کج و چشمهای بسته هم دوست دارم... شاید هم آتیش زدن داره !! اگه یه نفر دیگه همون آدم سابق نباشه.

اصلاً همه ی اینها رو که بذاریم کنار، من شومینه رو به خاطر سوزندن نقاشی های اون دفتری که روش نوشته بود «کلاس چهارم دال» نمی بخشم. همون دفتری که پر بود از خورشید سیاه و درخت بنفش و آسمون صورتی. 



#همین


پ.ن: عنوان از ترانه آتش بزن از کیان مقدم

  • حامد سپهر

نظرات  (۸)

:)
آره اتش زدن داره،وقتی اون آدم..
آدم سابق نیست
پاسخ:
همونطور هم که طرف مقابل هم همون آدم قبل نیست
امان از عکس ها...
امان از سوختن خاطراتمان...
پاسخ:
اماااان...
ماشالا همه باتجربه ن :)))
دفتر خاطرات دو دوره راهنمایی و دبیرستانمو سوزوندم و انداختمش دور
چرا
چون دقیقا به قول شما، من دیگه اون آدم قبلی نیستم
دیگه با اون خاطرات دلم تنگه فردی یا نوشته ای نمیشه
...
پاسخ:
به نظرم بهترین کارو کردین:)
این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست...
علیرضا آذر
پاسخ:
شما سلیقه انتخاب شعرتون خیلی خوبه:)
:(

من الان حرفم نمیاد فقط کاش آهنگشو میذاشتید تنبلیم میاد ببینم کدوم آهنگه این:)
پاسخ:
لذتش به اینه که خودتون دانلودش کنید:))
منظور من همون طرف مقابل بود
پاسخ:
آهان متوجه شدم:)
تا حالا به جز نوشته‌های دری وری خودم چیز دیگه‌ای رو آتیش نزدم.
اما خیلی چیزها رو دور ریختم. اما طول کشیده تا بتونم دل بکنم.
مثلا یه تسبیح دست ساز رو ماه ها توی کیفم بردم و آوردم تا بالاخره تونستم ظهر که از مدرسه بر میگشتم پرتش کنم تو سطل آشغال سر کوچه و بعدش حس کنم چقدر حالم بهتره.
پاسخ:
اون حس رها شدن بعدش لذت بخشه
تسبیح رو چرا آخه!!؟
  • گمـــــــشده :)
  • خب گاهی واقعا باید سوزوندشون
    راه نداره دیگه
    پاسخ:
    کلا سوزوندن بهترین راهه:))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">