زندانی بنام ذهن
زنجان که زندگی میکردیم یه شب ساعت ۲ نصفه شب بود که خواب بودیم گوشی بابا (خدای بیامرز )زنگ خورد! یکی از دوستان هم خدمتیش بودکه از ارومیه تماس گرفته بود ، به بابا گفت که دختر یکی از آشناهاشون با یه پسره که دوستش داشته از خونه فرار کردن و رفتن قم و چون اونجا هیچ هتل و مهمانسرایی بهشون جا نداده یه شب تو ماشین خوابیدن و الان تو راه برگشت رسیدن زنجان و جایی ندارن برن اگه ممکنه برید دنبالشون و ببرینشون خونتون بعدشم شماره اون پسره که اسمش هم سهند بود داد که باهاش تماس بگیریم
بابا باهاشون تماس گرفت و یه جا قرار شد وایستن تا من با ماشین برم دنبالشون و بیارمشون خونه خلاصه رفتم دنبالشون ، توی میدون ورودی شهر تو یه ماشین پرشیا با حالتی خسته و مستاصل نشسته بودن انگار که این دو روز اتفاقاتی افتاده بود که خودشون هم از کرده خودشون پشیمون بودن.
خلاصه اومدیم خونه و یخورده باهاشون صحبت کردیم و ماجرا رو پرسیدیم و بعد توی یه گوشه پذیرایی براشون رختخواب پهن کردیم و خوابیدن.
سهند تعریف کرد که پدرش یکی از پولدارهای شهرشونه و کارخونه داره و رئیس اتحادیهس ولی دختره وضعیت مالی خانوادهش تعریفی نداشت و فقط خوشکل و از اون دخترهای دوست داشتنی بود و علت مخالفت خانواده پسره هم همین همسطح نبودن خانوادهها بود .
به دختره گفتم الان هر کس به رابطه بینتون نگاه کنه در وهله اول به این فکر میکنه که یه پسر پولدار رو تور کردی و باهاش فرار کردی تا خانوادهش رو مجاب کنی گفت ولی من واقعا دوسش دارم گفتم پس اینو باید به مرور به همه ثابت کنی
سهند میترسید اگه برگردن داداشهای دختره بلایی سر اون یا دختره بیارن ، البته حق هم داشت.
خلاصه صبح بابا تونست با پدر مادر و داییه دختره یکی دو ساعت تلفنی صحبت کنه و تا حدودی اونارو مجاب کنه که از اشتباهشون بگذرن و سر فرصت بشینن و باهاشون صحبت کنن و راه حلی پیدا کنن.
خلاصه اون روز اونا حرکت کردن سمت خونه شون و ما دیگه خبری ازشون نداریم .
خیلی دوست داشتم یه روز میرفتم به آدرسی که سهند داد و از آخر ماجراشون خبردار میشدم ولی نشد که برم.
%۲۰ قتلها تو ایران قتتلهای ناموسیه ، یادمه سکانس اول فیلم اعتراض دایوش ارجمند رگ یه دختره رو زده و با جنازهش حرف میزنه و بخاطر اون قتل چند سال میره زندان تو سکانس بعدی جایی که فروتن و ارجمند تو کافه حرف میزنن فروتن میگه کاش میزاشتی تصمیم آخر رو در مورد اون دختره من میگرفتم ، ارجمند میگه نه تو خیلی جوونی واسه زندان رفتن و فروتن میگه منظورم این بود که شاید لازم نبود خونی ریخته بشه ! ولی ارجمند میگه که اگه صدبار هم این اتفاق میوفتاد من همبین تصمیم رو میگرفتم!
زندانی تو درون ما هست بنام زندان ذهن که خیلیهامون تا آخر عمر از این زندان رهایی نداریم و هرچی افکار متعصبانه و بدعتهای غلط و سنتهای من درآوردی توی این زندان با ما هستن حتی گاهی قوانین مزخرف حکومتی و دولتی هم از این افکار حمایت میکنن و این خیلی باعث تاسفه:((
# رومینا اولین دختر و یا آخرین دختری نیست که قربانی تعصبات خانوادگی میشه الان که بحث این جنایت هست خیلی از سلبیریتیها هشتک رومینا میزنن و دو روز دیگه همه یادشون میره که کی بوده و چرا مرده:(
کاش بجای اینهمه هشتکها یه فکری به حال مغزهای کوچک زنگ زده قانونگذارها میکردیم تا بجای حمایت از قاتل از حقوق همه افراد جامعه حمایت میکردن.
#همین
- ۹۹/۰۳/۰۷