به چی میشناسنت!؟؟
یک بار هم زنگ زده بودم منزل نقىزاده
اسمش فرامرز بود و با یکى دیگر که هیچ یادم نیست، سه نفرى روى یک نیمکت مىنشستیم.
مادرش که گوشى را برداشت،اسمش یادم رفت،
_منزل نقىزاده؟
از بابام یاد گرفته بودم بگویم منزلِ فلانى
مادرش شاکى و عصبى گفت:با کى کار دارین؟
_ با...پسرتون .
_ کدومشون؟
تک پسر بودم و فکر اینش را نکرده بودم که در یک خانه شاید بیش از یک پسر وجود داشته باشد.
شاکىتر و عصبىتر پرسید:کدومشون؟ با کدومشون کار دارى؟
هول شدم. یادم نیامد که مثلن بگویم اونى که اول راهنمایىست.
منمنکنان گفتم : « اونى که موهاش فرفریه، حرف بد مىزنه، قشنگ مىخنده...»
اونى که قشنگ مىخندید خانه نبود...تق !
فردایش گفت: «من قشنگ مىخندم؟» و ریسه رفت...
من حرصم درآمده بود چون دفتر مشقم را نیاورده بودم، ولى از قشنگ خندیدنش خندهام گرفت .
بعدترها فکر کردم آدم باید هر از گاهى اسم هم خانه هایش را، رفقایش را، بغل دستى هایش را فراموش کند، بعد زور بزند توى سه جمله توصیفشان کند ؛
بدو بدو بگوید مثلا
آنى که خندهاش قشنگ است،
آنى که حرف زدنش مثل قهوه ی تازه دم است،
آنى که سین اش حال عاشقى دارد!
« حسین وحدانی»
ماها رو با چی توصیف میکنن!!؟؟
ما توی شرکت دوتا حامد داریم توی دوتا پست مشابه یه روز مدیر از منشیش پرسیده بود این گزارش رو کدوم حامد آورد اونم هول شده بود گفته بود اونیکه امضاش شبیه اردکه !!
من:☹️
مدیر:🤔
منشی:😅
اردک:🦆
حمید معصومی نژاد🤓
آخه بازم میگفت شبیه قو یه چیزی:))
#همین
- ۰۰/۱۱/۱۸
سلام. خب چرا فامیلتون رو نگفته بود؟
من به دوقلوهای کلاسم گفتم همه لباسهاتون مثل همه چه جوری بشناسمتون؟ گفتن شماره کفشمون فرق میکنه :))))