قصهی تکراری
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان به داخل قصر میروم و میگویم یکی از لباسهای گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعدهاش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالیکه با خطی ناخوانا روی دیوار نوشته بود : ای پادشاه من هرشب با همین لباس کم سرما را تحمل میکردم اما وعده لباسگرم تو مرا از پای درآورد.
حکایت اینروزهای ما همینه
وعدههای پریزیدنت رییسی:
_ ساخت چهار میلیون مسکن
_ اینترنت رایگان برای دهکهای پایینتر
_ رونق اقتصاد فضای مجازی
_ اصلاح نظام بانکی
_ بازگشت ایرانیان مقیم خارج از کشور
_ گشت ارشاد برای مدیران دولتی
_ کاهش ۵۰ درصدی هزینهی درمان
_ کاهش تورم
_ کنترل قیمت دلار
_ احیای برجام
_ عادلانه کردن قیمت خودرو
_ .........
مارا به خیر تو امید نیست شر مرسان.
#همین
- ۰۱/۱۲/۰۷
از دیروز همه کرکره هارو کشیدن پایین جنس نمیفروشن حتی اونایی که وارد کننده و پخش بودن و قطعا مهر و اباان اندازه کل تهرون برا عید جنس آوردن... گرون کردنا وای بازم نمیفروشن